محمّد(ص) رسول مهربانی ها
فرشته نبود. بال هم نداشت. رویینتن نبود و پیكرپولادی نداشت. مادرش الههای افسانهای نبود و پدرش نیم خدایی اسطورهای.اوانسان بود. انسان. و همینجا زندگی میكرد. روی همین زمین و زیر همینآسمان...
🍃
شبها همین ستارهها را میدید و صبحها همین خورشید را. انسانبود، راه میرفت و نفس میكشید. میخوابید و بلند میشد. گرسنه میشد و غذامیخورد. غمگین میشد و شاد میشد. میجنگید و پیروز میشد. زخم هم برمیداشت. شكست هم میخورد. مثل من، مثل تو، مثل همه.
🍃
فرشته نبود، بال همنداشت. انسان بود. با همین وسوسهها. با همین دردها و رنجها. با همینتنهاییها و غربتها. با همین تردیدها و تلخیها. انسان بود. ساده مردی اُمی. نه تاجی و نه تختی. نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سربه فلك كشیده.
آزارش به هیچ كس نرسید و جوری نكرد و هیچ از آنهانخواست و جز راستی نگفت. اما او را تاب نمیآوردند. رنجش میدادند و آزارشمیرساندند. دروغگویش میخواندند. شعبدهباز و شاعرش میگفتند.
و به خدعه وبه نیرنگ پشت به پشت هم میدادند و كمر به نابودیاش میبستند. اما مگر اوچه كرده بود؟ جز آن كه گفته بود، خدا یكی است و از پس این جهان، جهاندیگری است و آدمیان در گرو كرده خویشند. مگر چه كرده بود؟ جز آن كه راهرا، راه رستگاری را نشانشان داده بود.
اما تابش را نمیآوردند. زیرا كهبت بودند، بتساز، بت شیفته، بت انگار و بت كردار.
🍃
فرشته نبود. بال هم نداشت. و معجزهاش این نبود كه ماه را شكافت. معجزهاش این نبود كهبه آسمان رفت. معجزهاش این بود كه از آسمان به زمین برگشت. او كه بامعراجش تا تهته آسمان رفته بود میتوانست برنگردد، میتوانست. اما برگشت. بازهم روی همین خاك و باز هم میان همین مردم.
🍃
و زمین هنوز بهعشق گامهای اوست كه میچرخد.
و بهار هنوز به بوی اوست كه سبز میشود.
و خورشید هنوز به نور اوست كه میتابد.
به یاد آن انسان، انسانی كهفرشته نبود و
بال هم نداشت...
#عرفان_نظرآهاری
🍃
شبها همین ستارهها را میدید و صبحها همین خورشید را. انسانبود، راه میرفت و نفس میكشید. میخوابید و بلند میشد. گرسنه میشد و غذامیخورد. غمگین میشد و شاد میشد. میجنگید و پیروز میشد. زخم هم برمیداشت. شكست هم میخورد. مثل من، مثل تو، مثل همه.
🍃
فرشته نبود، بال همنداشت. انسان بود. با همین وسوسهها. با همین دردها و رنجها. با همینتنهاییها و غربتها. با همین تردیدها و تلخیها. انسان بود. ساده مردی اُمی. نه تاجی و نه تختی. نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سربه فلك كشیده.
آزارش به هیچ كس نرسید و جوری نكرد و هیچ از آنهانخواست و جز راستی نگفت. اما او را تاب نمیآوردند. رنجش میدادند و آزارشمیرساندند. دروغگویش میخواندند. شعبدهباز و شاعرش میگفتند.
و به خدعه وبه نیرنگ پشت به پشت هم میدادند و كمر به نابودیاش میبستند. اما مگر اوچه كرده بود؟ جز آن كه گفته بود، خدا یكی است و از پس این جهان، جهاندیگری است و آدمیان در گرو كرده خویشند. مگر چه كرده بود؟ جز آن كه راهرا، راه رستگاری را نشانشان داده بود.
اما تابش را نمیآوردند. زیرا كهبت بودند، بتساز، بت شیفته، بت انگار و بت كردار.
🍃
فرشته نبود. بال هم نداشت. و معجزهاش این نبود كه ماه را شكافت. معجزهاش این نبود كهبه آسمان رفت. معجزهاش این بود كه از آسمان به زمین برگشت. او كه بامعراجش تا تهته آسمان رفته بود میتوانست برنگردد، میتوانست. اما برگشت. بازهم روی همین خاك و باز هم میان همین مردم.
🍃
و زمین هنوز بهعشق گامهای اوست كه میچرخد.
و بهار هنوز به بوی اوست كه سبز میشود.
و خورشید هنوز به نور اوست كه میتابد.
به یاد آن انسان، انسانی كهفرشته نبود و
بال هم نداشت...
#عرفان_نظرآهاری
۵۰.۶k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.