بیا که از تب عشق تو آب شد دل من

بیا که از تبِ عشقِ تو آب شد دلِ من
دچار دردو غمۍبیحساب شد دلِ من
براۍشعـله شدن آفریده شد چشمت
برای ذوب شدن انتخاب شد دلِ من
چقدرعشقِ تو سازنده است و ویرانگر
سرِ تو باد سلامت، خراب شد دلِ من
صداۍگرم و پُراز مِهربانۍات که شنید
برای نـاز کشیـدن مجاب شد دلِ من
همیشه لال ترین بود و بۍترانه ترین
به یک اشارهٔ تو شعرِ ناب شد دلِ من
افق چه خالِ قشنگیست روی گونهٔ تو
به محضِ دیدنِ تو نکته یاب شد دلِ من...
دیدگاه ها (۱)

همه این شعرها بهانه ست!!! من‌‌ بهانه اے بیشتر از این حرف ها...

ڪَاهی دلتبهانہ‌جو می‌شودمی‌ڪَیرد و نفست را بند می‌آورد ؛ڪَاه...

دلم نــم نـــم بارانـــی را میخواهدکه از سرزمین ابری نگاهتــ...

بگذار بارانخاطره ای باشداز آن روزگارِ دورو دلم در هراسِ نیام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط