اهی دلت

ڪَاهی دلت
بهانہ‌جو می‌شود
می‌ڪَیرد و نفست را بند می‌آورد ؛
ڪَاهی دلت
براے ڪسی تندتر میزند
در هر دم و بازدمی
قُرص و محڪم
عشق را فریاد می‌زند ؛
ڪَاهی دلت
همانی را میخواهد ڪہ نیست
آشوب میزند
بیقرار میشود
بیقرارِ بیقرار ..!!
دیدگاه ها (۱)

برای دیدن تواگر رودخانه بودم، برمی‌ گشتماگر کوه بودم، می‌ دو...

محکم بغلم کن و به رویا برسانمآتش به تنم زن، به وجودم و به جا...

همه این شعرها بهانه ست!!! من‌‌ بهانه اے بیشتر از این حرف ها...

بیا که از تبِ عشقِ تو آب شد دلِ مندچار دردو غمۍبیحساب شد دلِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط