پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#part_70
• اوکی من میرم بیرون..
بعد از اینکه هیون ووک رفت بیرون نفس راحتی کشیدم و نشستم رو مبل.
- همینجا میمونم.
+ مطمئنی؟
- آره!
+ اوکی اگه چیزی شد صدام بزن میام پیشت.
- اوکی.
به محض رفتن جونگکوک و رئیس چوی در با شدت باز شد... تا اومدم برگردم پشت سرمو نگاه کنم سوزش وحشتناکی رو گردنم حس کردم... حتی فرصت نکردم جونگکوک رو صدا کنم!
[ ویو جونگکوک ]
- چی؟
^ چرا اینجوری میکنی؟
- تو و بابام یون سوک رو از کجا میشناسین؟
^ فکر نمیکنم باید بهت توضیح بدم!
- جوابمو بده! ( با داد )
^ آروم... اونم مثل توعه... یعنی باباش مثل باباته!
- باباش آدم توعه؟
^ اوهوم..
#part_70
• اوکی من میرم بیرون..
بعد از اینکه هیون ووک رفت بیرون نفس راحتی کشیدم و نشستم رو مبل.
- همینجا میمونم.
+ مطمئنی؟
- آره!
+ اوکی اگه چیزی شد صدام بزن میام پیشت.
- اوکی.
به محض رفتن جونگکوک و رئیس چوی در با شدت باز شد... تا اومدم برگردم پشت سرمو نگاه کنم سوزش وحشتناکی رو گردنم حس کردم... حتی فرصت نکردم جونگکوک رو صدا کنم!
[ ویو جونگکوک ]
- چی؟
^ چرا اینجوری میکنی؟
- تو و بابام یون سوک رو از کجا میشناسین؟
^ فکر نمیکنم باید بهت توضیح بدم!
- جوابمو بده! ( با داد )
^ آروم... اونم مثل توعه... یعنی باباش مثل باباته!
- باباش آدم توعه؟
^ اوهوم..
۱.۰k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.