روایاتی عاشقانه از ارادت سردار دل ها به محضر مادران شهدا
روایاتی عاشقانه از ارادت سردار دلها به محضر مادران شهدا
خبر داد که برای دیدن مادر میآید.
امّا مادر در خانه نبود؛ ما هم چیزی نگفتیم.
تا به خانه برسیم بیست دقیقه طول کشید.
این مدّت را توی کوچه منتظر ایستاده بود.
پیاده شدم تا در خانه را باز کنم، خودش نشست پشت فرمان و ماشین را آورد داخل حیاط، بعد هم مادر را با ویلچر داخل اتاق برد.
میخندید و میگفت: میخواهی با کمک به مادر تمام ثواب را خودتان ببرید ..
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خبر داد که برای دیدن مادر میآید.
امّا مادر در خانه نبود؛ ما هم چیزی نگفتیم.
تا به خانه برسیم بیست دقیقه طول کشید.
این مدّت را توی کوچه منتظر ایستاده بود.
پیاده شدم تا در خانه را باز کنم، خودش نشست پشت فرمان و ماشین را آورد داخل حیاط، بعد هم مادر را با ویلچر داخل اتاق برد.
میخندید و میگفت: میخواهی با کمک به مادر تمام ثواب را خودتان ببرید ..
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۱.۲k
۰۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.