هر

هـر
زمــان
می بینمت
قلبـــــــــم
پریشان میشـود
چشم هایم در هـوایت
بازگریـان می شود
حس عشقـــم
ناگهان گل
می کند
امـــا
چہ حیــف
مثــــل داغی در
میــــان سینـہ
پنهــــان
میشود
دیدگاه ها (۱)

آن بهشتی که همه در طلبش معتکفندمن کافر همه شب با تو به آغوش ...

می نویسم از تو ای زیبای من می سرایم از تو ای رویای منای نگا...

ازمایشگاه سرد

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط