هر دو لاف بود

هر دو لاف بود
مدح من شاعر و
وفا از چشمان تو معشوق
n
دیدگاه ها (۱)

دســت بــردہ ام بـه چشمـانـت شـراب شعـری گرفته ام که مپـرس.....

دوستم داریمی دانمبازدوست دارم که بپرسم گاهیدوست دارم که بپرس...

طاقچه بیقرار قاب توبند بند دلم در گیر یاد توتا کی توانی؟نیام...

مگر می‌‌شود تو دوست داشتن بلد باشی‌ و من تنها سفر کنمتنها عک...

عاشقانه های شبنم

و اگر به اراده من بودبیت آخر غزلی میشدمآنجا که شاعر... معشوق...

می سرایم "تو" و چشمان "تو" رانه سپیدی...نه غزل... تویی آن شع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط