عشق مدرسه ای
عشق مدرسه ای
پارت۳
داره میاد. اخجون.
جیمین:بله چیکارم داشتی؟
لیا:خوب راستش جیمین میدونم من خیلی سنم کمه و خیلی کوچولوم ولی میدونی ... راستش ... خوب.
جیمین:اگه حرف مهمی نداری برم.
لیا:نه نه راستش میخواستم بگم... میشه باهام قرار بزاری(تند)
یدفعه دیدم صدای خنده ی چند نفر امد تهیونگ و و دوست دختراشون دیدم که دارن بهم میخندن دیدم جیمینم داره بهم میخنده .
جیمین:ایگووووو خوک زشت تو واقعا فکر کروی من با توی رقت انگیز قرار میزارم، تو آینه نگاه کردی به خودت.
سوزان(دوست دختر یونگی):هعی جیمین شی این احمق فکر کرده ملکه زیبایی ولی نمیدونه یه پس مونده غذاس درست عین اون اشغال که باید بدیم به سگا تا بخورمش ولی حتی سگام از اون بدشون میاد(خنده)
بغض بدی کردم احساس میکردم خیلی تنهام چرا انقدر راحت آدمارو دست میندازن بدون اینکه فکر قلب اونا باشن .
من فقط به جیمین اعتراف کردمکه دوسش دارم ، اون میتونست منو ردم ولی اینکارو که کرد واقعا فهمیدم اونم جزو تهیونگ و با اون مو نمیزنه.
جیمین تا الان خیلی باهام مهربون بوده و اذیتم نمیکرده ولی الان اون داره بهم میخنده. اولای سال که امده بودم اون خیلی مهربون بود .
هعی این اشکای مزاحم چرا میان روی گونم ، خودتو جمع کن دختر، نه نمیتونم امروز خیلی بد غرورم خدشه دار شد فکر کنم دیگه نتونم تا آخر عمر بیام تو این مدرسه.
تنها کاری الان باید بکنم فرار کردنه . پس سریع اون جمع رو ترک کردم و رفتم توی کلاس و وسایلم رو جمع کردم ، حالم بده ولی چرا؟
قلبم درد میکنه. چرا؟
چرا هنوزم با اینکه غرورم رو زیر پاهاش له کرد بازم بهش حس دارم چرا؟(گریه)
لایک کن و کامنت بزار خوشگله🤍🪐
پارت۳
داره میاد. اخجون.
جیمین:بله چیکارم داشتی؟
لیا:خوب راستش جیمین میدونم من خیلی سنم کمه و خیلی کوچولوم ولی میدونی ... راستش ... خوب.
جیمین:اگه حرف مهمی نداری برم.
لیا:نه نه راستش میخواستم بگم... میشه باهام قرار بزاری(تند)
یدفعه دیدم صدای خنده ی چند نفر امد تهیونگ و و دوست دختراشون دیدم که دارن بهم میخندن دیدم جیمینم داره بهم میخنده .
جیمین:ایگووووو خوک زشت تو واقعا فکر کروی من با توی رقت انگیز قرار میزارم، تو آینه نگاه کردی به خودت.
سوزان(دوست دختر یونگی):هعی جیمین شی این احمق فکر کرده ملکه زیبایی ولی نمیدونه یه پس مونده غذاس درست عین اون اشغال که باید بدیم به سگا تا بخورمش ولی حتی سگام از اون بدشون میاد(خنده)
بغض بدی کردم احساس میکردم خیلی تنهام چرا انقدر راحت آدمارو دست میندازن بدون اینکه فکر قلب اونا باشن .
من فقط به جیمین اعتراف کردمکه دوسش دارم ، اون میتونست منو ردم ولی اینکارو که کرد واقعا فهمیدم اونم جزو تهیونگ و با اون مو نمیزنه.
جیمین تا الان خیلی باهام مهربون بوده و اذیتم نمیکرده ولی الان اون داره بهم میخنده. اولای سال که امده بودم اون خیلی مهربون بود .
هعی این اشکای مزاحم چرا میان روی گونم ، خودتو جمع کن دختر، نه نمیتونم امروز خیلی بد غرورم خدشه دار شد فکر کنم دیگه نتونم تا آخر عمر بیام تو این مدرسه.
تنها کاری الان باید بکنم فرار کردنه . پس سریع اون جمع رو ترک کردم و رفتم توی کلاس و وسایلم رو جمع کردم ، حالم بده ولی چرا؟
قلبم درد میکنه. چرا؟
چرا هنوزم با اینکه غرورم رو زیر پاهاش له کرد بازم بهش حس دارم چرا؟(گریه)
لایک کن و کامنت بزار خوشگله🤍🪐
۸.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.