مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی

مـرا وقتـی گرفتـار خـودم بـودم صـدا کردی
مـرا از من، مـرا از قـیدِ مـن بـودن رها کردی

دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب
تو با زیبایی‌ات این حرف‌ها را نخ نما کردی... .
.
نماز عشق می خواندم، امامم حضرت دل بود
کنــارم بـی تکلّــف ایستــادی، اقتـدا کــردی

به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید
دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی

من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا بـا نیمـه ی دیوانــه ی من آشنـا کردی

امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه
لـبت را و دلـت را و مسیرت را جـدا کردی



#فی خالِدون . .
دیدگاه ها (۴)

شاعر نیستم، اما شعری نوشتمدردم را نوشتمخواندند و جز عده ای ه...

ماهی ها گریه شان دیده نمی شود..گرگ ها خوابیدنشان..عقابها سقو...

خدمت اون دسته از عزیزانی که ناگهان از ساعت ١١ شب ویسگونو ترک...

#sick

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط