عشق اغیشته به خون

( عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۶۳

جیمین دستش میون‌شی را پایین آورد سپس همچنین در دستش فشرد و آروم گفت : دیشب چرا تو راه رو خوابیدی
میون‌شی چشم دزدید سپس آروم گفت : خوابم برد
جیمین همانند گفت : دروغ نگو .. بگو چرا نیومدی اتاق خودت ها ..
میون‌شی آروم دستش را از دست جیمین بیرون کشید سپس پشت کرد به جیمین و تند در کمد را باز کرد پیراهن اسکی مانند قهوه ای با شلوار سفید را برداشت سپس سمت جیمین چرخید و با لبخند گفت : اینو بپوش ..
جیمین مشوش نگاهش کرد: داری فرار می‌کنی .. آره
میون‌شی دست جیمین را گرفت و لباس را در دستش گذاشت بلافاصله چرخید سمت کمد .. فاصله‌ی کمی بین جیمین و میون‌شی باعث استرس بیجا اش هم نمیشد ..
تند لباس مناسبی را برداشت سپس به سمت حمام هجوم برد و آروم گفت : تا میام لباستو عوض کن ..
در آخر لبخند آرامی زد و وارد حمام شد ..
موهای بلندش را به پشت انداخت سپس سشوار کشید تنها با یک گیره مو سمت موهای چپ اش را بست و از حمام خارج شد تک تک ستاره های روی لباسش درخشش خواستی داشتند .. جیمین روی صندلی ای که میر جلو شیشه ای مانند داشت نشست سپس روبه میون‌شی کرد : مین جی زنگ زد گفت تو رستوران منتظر تهـ...
سکوت حکم محکمی به خودش گرفت .. میون‌شی کمی دامنش را با احساس معذب بودن پایین کشید و آروم گفت : کدوم رستورانیـ..
جیمین پلک زد و مشت ای در تصورش زد به سرش : اممم نزدیک شرکت ..
میون‌شی سری تکون داد سپس آروم گفت : باشه خوب میشه برم .. راستی برای پرژه های درسیم کمکم میکنی
جیمین : البته .. ولی شب الان کار دارم .. میون‌شی سری تکون داد صدا های بلند از بیرون به گوشش خورد جیمین گنگ سر از پرونده ها بلند کرد سپس آروم گفت : تو هم می‌شنوی ؟
میون‌شی : آره .. فکر کنم صدا مادر چانمیه
جیمین تند از روی صندلی بلند شد سپس با گام های سریع به سمت در هجوم برد پشت سرش میون‌شی هم گام شد ..
بلاخره به پایین رسیدن .. در سالن این چانمی بود که به شدت عصبی حاصل از بغض .. دستش را بلند کرد و سیلی محکمی به صورت هانگول زد .. جان بیش از حد ترسیده کنار مبل نشسته بود روی زمین و اشک می‌ریخت .. هانگول سرش پایین بود و موهای بلندش روی صورتش ریخته بود .. جیمین شوکه بود ولی تند پلک زد و کنار مادرش ایستاد
جیمین : مادر بس کن .. چی شده ..
میون‌شی شوکه سمت جان رفت سپس کنارش نشست و موهاش را ناز کرد
چانمی با بغض تند روبه جیمین کرد: آبروم رفت .. خدا لعنتشون کنه .. هانگول منو پسرم رو شرمنده کردی ... دختره احمق .
با دستش محکم به سر هانگول زد جیمین دست مادرش را زود گرفت و خونسرد گفت : مادر .. آروم باش بگو چی شده..
دیدگاه ها (۱)

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۴جیمین نگاهی به میون‌شی انداخت و ب...

( عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۵بزن بر من زخمتا خالی شود دلت از...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۲صدای دل شکستهنوای سکوتی ست که اگر...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۱۶۱لباس گلگی مانند را کنارش گذ...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۸ (。☬⁠。⁠)⁩جیمین...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت (。☬⁠。⁠)⁩میون‌شی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط