پارت دو
𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼
پارت دو
اتفاق های ناخوانده
آ: ممنونم بفرما اینم اتاقت *راهنمایی* خوب بخوابی *لبخند ناز*
جیمین : ممنونم توهم خوب بخوابی *لبخند محبت آمیز*
٪٪٪٪ویو جیمین٪٪٪٪
رفتم توی اتاق
چقدر گرم و نرم بود واقعا از آمانتا ممنونم
ولی خدایی چه دختر خوشگلیه ها
هم مهربونه هم باهوشه هم خوشگله هم بی نقصه
وااااا جیمین به چه جیزایی فکر میکنیااااا بخوابببببب
٪٪٪٪ویو آمانتا٪٪٪٪
جیمین رفت خوابید
منم قرصم رو خوردم و رفتم خوابیدم
دیگه حال نداشتم به هیچی فکر کنم یا اورثینک کنم ولی واقعا از اینکه جیمین رو دیرم و الان تو خونمه تو شکم و هنوز باور نمیکنم
✨️صبح روز بعد✨️
٪٪٪٪٪هنوز ویو آمانتا٪٪٪٪٪
بلند شدم سر و صورتمو شستم و رفتم صبحونه رو آماده کردم اول تک نفره مثل هر روز آماده کردم ولی یهو اتفاق های دیشب و جیمین یادم افتاد از ذوق بالا و پایین پریدم و دوباره خودمو جمع و جور کردم
ساعت ۱۰ و نیم بود که یهو ی صداهایی اومد
صداها با صدای جیمین : الو ؟ سلام خوبی ؟ یونگی خوابه؟ هعییییی اوکیه
خب نامی بزار توضیح بدم
اهممممم آره دیروز انقدر راننده هواپیما طولششششششش داد که دیر رسیدم آمریکا و همه ی هتلا تعطیل بودن و منم داشتم از ی کوچه رد میشدم که دیدم ی خانومه داری با جیغ و گریه میاد سمتم و چند نفر دیگم دارن دنبالش میکنن یهو اومد تو بغلم و بعد من گفتم خوبی؟ بعد اون تا منو دید ترسید چون ماسک و کلاه داشتم و منم در اوردم و اونم ولش تعجب کرد و بعد گفت تو اینجا چیکار میکنی ؟ منم کل قضیه رو گفتم و بعد هم منو به خونش دعوت کرد منم رفتم.
خب باشه سرزنشم نکنننننن
عه خو تو خیابون می موندم؟
حالا هرچی من میدونم دختر خوبیه هم خوشگله هم باهوش تازه دکترم هست خونشم ۵ طبقس
آره دیگه
خب دیگه بای
تماس تمام شدددد.....
))))))صدای جیمین بلندتر از چیزی بود که فکر میکرد (((((((
بعد جیمین اومد از اتاق بیرون
الا بقیشو میزارممم
پارت دو
اتفاق های ناخوانده
آ: ممنونم بفرما اینم اتاقت *راهنمایی* خوب بخوابی *لبخند ناز*
جیمین : ممنونم توهم خوب بخوابی *لبخند محبت آمیز*
٪٪٪٪ویو جیمین٪٪٪٪
رفتم توی اتاق
چقدر گرم و نرم بود واقعا از آمانتا ممنونم
ولی خدایی چه دختر خوشگلیه ها
هم مهربونه هم باهوشه هم خوشگله هم بی نقصه
وااااا جیمین به چه جیزایی فکر میکنیااااا بخوابببببب
٪٪٪٪ویو آمانتا٪٪٪٪
جیمین رفت خوابید
منم قرصم رو خوردم و رفتم خوابیدم
دیگه حال نداشتم به هیچی فکر کنم یا اورثینک کنم ولی واقعا از اینکه جیمین رو دیرم و الان تو خونمه تو شکم و هنوز باور نمیکنم
✨️صبح روز بعد✨️
٪٪٪٪٪هنوز ویو آمانتا٪٪٪٪٪
بلند شدم سر و صورتمو شستم و رفتم صبحونه رو آماده کردم اول تک نفره مثل هر روز آماده کردم ولی یهو اتفاق های دیشب و جیمین یادم افتاد از ذوق بالا و پایین پریدم و دوباره خودمو جمع و جور کردم
ساعت ۱۰ و نیم بود که یهو ی صداهایی اومد
صداها با صدای جیمین : الو ؟ سلام خوبی ؟ یونگی خوابه؟ هعییییی اوکیه
خب نامی بزار توضیح بدم
اهممممم آره دیروز انقدر راننده هواپیما طولششششششش داد که دیر رسیدم آمریکا و همه ی هتلا تعطیل بودن و منم داشتم از ی کوچه رد میشدم که دیدم ی خانومه داری با جیغ و گریه میاد سمتم و چند نفر دیگم دارن دنبالش میکنن یهو اومد تو بغلم و بعد من گفتم خوبی؟ بعد اون تا منو دید ترسید چون ماسک و کلاه داشتم و منم در اوردم و اونم ولش تعجب کرد و بعد گفت تو اینجا چیکار میکنی ؟ منم کل قضیه رو گفتم و بعد هم منو به خونش دعوت کرد منم رفتم.
خب باشه سرزنشم نکنننننن
عه خو تو خیابون می موندم؟
حالا هرچی من میدونم دختر خوبیه هم خوشگله هم باهوش تازه دکترم هست خونشم ۵ طبقس
آره دیگه
خب دیگه بای
تماس تمام شدددد.....
))))))صدای جیمین بلندتر از چیزی بود که فکر میکرد (((((((
بعد جیمین اومد از اتاق بیرون
الا بقیشو میزارممم
- ۶.۲k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط