گزارش شد

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼


*گزارش شد*
اتفاق های ناخوانده

ویو آمانتا
آ : خب میخوای برم خوراکی بخرم که فیلم ببینیم؟
جیمین : عااااا اره چرا که نه؟
آ : ترسناکاااااا
جیمین : اوکییییی
آ : خب من برم بخرم بیام توهم میای؟
جیمین : اوکیه بزار کاپشنمو بپوشم

آمانتا زودتر رفت
آمانتا رفت توی ی کوچه که یهو یکی زد تو صورتش
؟ : هه فکر کردی آرمیا نمیفهمن؟
! : خاک تو سرت واقعا که با جیمین قرار میزاری فکر میکنی نفهمیم؟ بچه ها بریزین سرش
منو هی میزدن واقعا حالم بد بود
آمانتا : *جیغ* کمکککککک وایییییی جیمیننن
و یهو بی هوش شدم

ویو جیمین ^^^^^
صدای آمانتا رو شنیدم داشت جیغ میزد
سریع رفتم بیرون و دیدم که چندتا دختر دارن میزننش
جیمین : آهای *داد*چیکار میکنین؟
اون صاحب خونمه برای چند روز اجاره داده
واقعا شماها آرمی هستین؟
عروسی بگیریم چیکار میکنین؟
واقعا که
امانتا رو بغل کرد و بردش تو خونه
وای حالا من با آمانتا چیکار کنممممم
واییییی بزار ببینم
نفس میکشه و فقط وضعیت بدنش بده
خب پس کمکش میکنم *کلی دارو اورد و مداواش کرد*

٪٪٪٪ادامه داره٪٪٪٪٪٪
دیدگاه ها (۰)

🎧ྀི 김이솔🎧ྀི ︶︶︶︶   𓈒  ꔫ  𓈒  ︶︶︶︶ 🐈‍⬛: سلامممم 🌃🐾خوبین ؟...

🎧ྀི 김이솔🎧ྀི . ︶︶︶︶   𓈒  ꔫ  𓈒  ︶︶︶︶🐈‍⬛ : کوچولو های خاله ...

🎧ྀི 김이솔🎧ྀི . ︶︶︶︶   𓈒  ꔫ  𓈒  ︶︶︶︶🐈‍⬛ : نمیدونم چی بگم.....

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼پارت دواتفاق های ناخواندهآ: ممنونم بفرما این...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط