فیک یونگی
p61
ا.ت: اینا رو ول کن زنگ بزن بگو نگردن دیگه
جین بلند شد و جلوی یونگی ایستاد
جین: گفتن ما فایده نداره...خودتون جواب بدید...همین الانم داره گوشیتون زنگ میخوره
ا.ت و یونگی گوشی رو از جیبشون در اوردن و جواب دادن
ا.ت/یونگی: الو سلام
_ به به بالخره...بچها پیدا شدن برگردید سر شیفت(رو به کارکنا)
ا.ت: ما الان خونه ایم
_خیلی هم بهتر
یونگی: بهتر واسه چی
_واسه آماده شدن و رفتن به پاریس
یونگی: و ا.ت نههههههه
_همینه که هست
ا.ت: من واقعا نمیخوام برگردم
یهو تهیونگ گوشی رو از دستشون گرفت و به کمپانی گفت
تهیونگ: باز برگردن که چی بشه؟داداش من میخواد جشن عروسی بگیره عمرا اجازه بوم غذاش از دستم بره
و بعد از این حرف همه پقی زدن زیر خنده و ا.ت یونگی رو نشوندم کنار خودشون تا درمورد وسایل و و داستانای عروسی حرف بزنن و نتیجه یه چیز خیلی عالی در امد
یونگی ویو
به اعضا نگاه میکردم که با شوفپق درمورد زندکی ما حرف میزن و ایده میدادن به جین نگاه کردم که تو فکر چطور بودن حلقه بود و به تهیونگ و نامچون نگاه کردم که سر تم اتاق بچهدعواشون شده بود و ا.ت میخواست ارومشون کنه اما هی خنده از دستش میکند به جیهوپ نگاه کردم که دنبال لباس جشنمون و جیکوک هم با هم آهسته حرف میزدن و غافلگیری رو میچیندن....چقدر همهچیز خوبه
دست ا.ت رو گرفتم که بهم نگاه کرد و لبخند زد...با دیدن اون لبا نبوسیدنشون مشکل بود
نزدیک به ا.ت شد انگار که میخواست چیزی تو گوشش بگه اما در نزدیک ترین حالت سر ا.ت رو چرخوند و به محض اتصال لباشون مک دردناکی زد و گوشه لبش رو گاز گرفت این در حالی که اعضا اصلا متوجه نبودن
ا.ت بچها
تهیونگ: نه هیونگ رنگ تیره به دختر میاد
نامجون: اره ولی دختر بچها صورتی و قرمز و رنگای شاد دوست دارن
جین: گل باشه؟نه نه
ا.ت: عام بچههاااا......ودف جواب نمیدن
یونگی: بچها بسه
ا.ت: هی بیخیال شید....جواب نمیده
جیمین: فشفشه...ممکنه به ا.ت آسیب برسه
کوک: آخه بدون اون هم نمیشه
نامی باید یونان دور بچه نباشه
تهیونگ: اره مریض میشه پس ولی بچه ها سگ و گریه و اینجور چیزا رو دوست دارن
ا.ت دیگه حوصله نداشت ...از سر جاش بلند شد و با بلند ترین ولوم داد زد
ا.ت: بچههاااااااا بسهههههه
تهیونگ: عام ا.ت خوبی؟
نامی: واقعا آرامش بخش نیازه
ا.ت: نه نیازی نیست فقط یه دقیقه گوش بدید
جیمین: بگو دختر
ا.ت: خب میخوام بگم که تمومش کنید جین دویستا انگشتر؟تهیونگ نامجون بچه تا ۳ سالگی درکی از چه رنگی قشنگه و اینا نداره جیمین کوک مگه پارتیه؟
تهیونگ: عام نمیدونستیم ناراحت میشی
کوک: برداشت بدی نکن میخوایم هرکار میتونیم بکنیم براتون
یونگی: بحث اینا نیست بحث اینه که ما ممنونیم از شما ولی خدایی نگاه ساعت میکنم بیهوش میشم
ا.ت: جین...
ا.ت: اینا رو ول کن زنگ بزن بگو نگردن دیگه
جین بلند شد و جلوی یونگی ایستاد
جین: گفتن ما فایده نداره...خودتون جواب بدید...همین الانم داره گوشیتون زنگ میخوره
ا.ت و یونگی گوشی رو از جیبشون در اوردن و جواب دادن
ا.ت/یونگی: الو سلام
_ به به بالخره...بچها پیدا شدن برگردید سر شیفت(رو به کارکنا)
ا.ت: ما الان خونه ایم
_خیلی هم بهتر
یونگی: بهتر واسه چی
_واسه آماده شدن و رفتن به پاریس
یونگی: و ا.ت نههههههه
_همینه که هست
ا.ت: من واقعا نمیخوام برگردم
یهو تهیونگ گوشی رو از دستشون گرفت و به کمپانی گفت
تهیونگ: باز برگردن که چی بشه؟داداش من میخواد جشن عروسی بگیره عمرا اجازه بوم غذاش از دستم بره
و بعد از این حرف همه پقی زدن زیر خنده و ا.ت یونگی رو نشوندم کنار خودشون تا درمورد وسایل و و داستانای عروسی حرف بزنن و نتیجه یه چیز خیلی عالی در امد
یونگی ویو
به اعضا نگاه میکردم که با شوفپق درمورد زندکی ما حرف میزن و ایده میدادن به جین نگاه کردم که تو فکر چطور بودن حلقه بود و به تهیونگ و نامچون نگاه کردم که سر تم اتاق بچهدعواشون شده بود و ا.ت میخواست ارومشون کنه اما هی خنده از دستش میکند به جیهوپ نگاه کردم که دنبال لباس جشنمون و جیکوک هم با هم آهسته حرف میزدن و غافلگیری رو میچیندن....چقدر همهچیز خوبه
دست ا.ت رو گرفتم که بهم نگاه کرد و لبخند زد...با دیدن اون لبا نبوسیدنشون مشکل بود
نزدیک به ا.ت شد انگار که میخواست چیزی تو گوشش بگه اما در نزدیک ترین حالت سر ا.ت رو چرخوند و به محض اتصال لباشون مک دردناکی زد و گوشه لبش رو گاز گرفت این در حالی که اعضا اصلا متوجه نبودن
ا.ت بچها
تهیونگ: نه هیونگ رنگ تیره به دختر میاد
نامجون: اره ولی دختر بچها صورتی و قرمز و رنگای شاد دوست دارن
جین: گل باشه؟نه نه
ا.ت: عام بچههاااا......ودف جواب نمیدن
یونگی: بچها بسه
ا.ت: هی بیخیال شید....جواب نمیده
جیمین: فشفشه...ممکنه به ا.ت آسیب برسه
کوک: آخه بدون اون هم نمیشه
نامی باید یونان دور بچه نباشه
تهیونگ: اره مریض میشه پس ولی بچه ها سگ و گریه و اینجور چیزا رو دوست دارن
ا.ت دیگه حوصله نداشت ...از سر جاش بلند شد و با بلند ترین ولوم داد زد
ا.ت: بچههاااااااا بسهههههه
تهیونگ: عام ا.ت خوبی؟
نامی: واقعا آرامش بخش نیازه
ا.ت: نه نیازی نیست فقط یه دقیقه گوش بدید
جیمین: بگو دختر
ا.ت: خب میخوام بگم که تمومش کنید جین دویستا انگشتر؟تهیونگ نامجون بچه تا ۳ سالگی درکی از چه رنگی قشنگه و اینا نداره جیمین کوک مگه پارتیه؟
تهیونگ: عام نمیدونستیم ناراحت میشی
کوک: برداشت بدی نکن میخوایم هرکار میتونیم بکنیم براتون
یونگی: بحث اینا نیست بحث اینه که ما ممنونیم از شما ولی خدایی نگاه ساعت میکنم بیهوش میشم
ا.ت: جین...
۵.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.