دلم گرفته از صدای پای رفتنت
دلم گرفته از صدای پای رفتنت
صدای رفتنی که می سپارد روح مرا به شوق دیدنت
همه شور و همه جوانیم ره به سوی تو دارد
آهسته قدم بردار که موج شب می شکند ز بوی پیرهنت
آرزویم که در انتهای همین کوچه بینمت
هم آوای غزل خوان نالان و پریشان با خاطرت
آه از شب سیاه رفتنت
دلم گرفته از سکوت بی دلیل واژه ها
که بعد رفتنت با چه کنم های دلم چگونه سر کنم
با سر درگمیو
بی قراری دلم
چگونه تاب بیاورم در ندیدنت
کاش می شد
فریاد برآرم و بگویمت
دلم گرفته از سکوت بعد رفتنت
به نام عاشقی
به کام بندگی
گناه من چه بود از این گذشتنت
صدای رفتنی که می سپارد روح مرا به شوق دیدنت
همه شور و همه جوانیم ره به سوی تو دارد
آهسته قدم بردار که موج شب می شکند ز بوی پیرهنت
آرزویم که در انتهای همین کوچه بینمت
هم آوای غزل خوان نالان و پریشان با خاطرت
آه از شب سیاه رفتنت
دلم گرفته از سکوت بی دلیل واژه ها
که بعد رفتنت با چه کنم های دلم چگونه سر کنم
با سر درگمیو
بی قراری دلم
چگونه تاب بیاورم در ندیدنت
کاش می شد
فریاد برآرم و بگویمت
دلم گرفته از سکوت بعد رفتنت
به نام عاشقی
به کام بندگی
گناه من چه بود از این گذشتنت
- ۵.۳k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط