بانوی من
بانوی من
شب بود. پرده را به قصد تماشای آسمان کنار زدم. ناخودآگاه چشمانم به ماه شب چهارده خیره ماندند. حس غریبی در خود احساس کردم. سرزنشوار در دل خود به ماه میگفتم که با تمام زیبایی اش در برابر ماه من و نگاه هایش به هیچ نمی ارزد.
بانو، تو همیشه زیباتر از ماه بوده و هستی. ماهی که هر چند مدّتی یک مرتبه به این شکل در می آید با ماه کامل لحظه های گذشته و هنوزم فرق بسیاری دارد.
آنشب نتیجه گیری کردم که آن منظره ء زیبا فقط یک رفیق نیمه راه است، و تو ای بانوی من، ماه و خورشید حقیقی منی
❤ ❤
شب بود. پرده را به قصد تماشای آسمان کنار زدم. ناخودآگاه چشمانم به ماه شب چهارده خیره ماندند. حس غریبی در خود احساس کردم. سرزنشوار در دل خود به ماه میگفتم که با تمام زیبایی اش در برابر ماه من و نگاه هایش به هیچ نمی ارزد.
بانو، تو همیشه زیباتر از ماه بوده و هستی. ماهی که هر چند مدّتی یک مرتبه به این شکل در می آید با ماه کامل لحظه های گذشته و هنوزم فرق بسیاری دارد.
آنشب نتیجه گیری کردم که آن منظره ء زیبا فقط یک رفیق نیمه راه است، و تو ای بانوی من، ماه و خورشید حقیقی منی
❤ ❤
۹۴۱
۲۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.