حواسم را

،،،حواسم را،
می گذارم در دستانت
پرتش کن، هر جا که خواستی
تا ببینی
هر کجا که باشد،
خودش را باز هم، می رساند به تو...!
حالا بنشین و از قصه ی نرسیدن، برای من بگو!
آب، مدت هاست که از سر من گذشته!
حالا، چه باشی،
چه نباشی،
این حواس که هیچ
این من،
شش دانگ،
پیش توست.
.
#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۵)

از غمم با گُل پژمرده‌ی گلدان گفتمتلخ با چایی یخ‌کرده‌ی لیوان...

بعضی از آدم ها کلا آزار دهنده اندوقتی هستند با بودنشانو وقتی...

بی دلیل نیستکه این باران بند نمی آیدشاید دلِ تو برای من تنگ ...

زیبایی تو رازی ستکه میان همین واژه ها پنهان می کنمو در سکوت،...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#سنگدل part 29ویهان بیشتر به رومی نزدیک شدویهان=انگار دوست پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط