شعر و شراب:
شعر و شراب:
امشب خمار افتاده ام، بردار و بر تـــــارم بزن
بد مستی ایـــــــام را بر سینه ی زارم بــــــزن
آتش بزن بر قلب من، تا سوز و خاکستر شوم
با شعله های سر کش ات، بر قلب بیـــمارم بزن
با گیسوان پر پرت هر لحظه ســــازی می زنی
افشان کن اش آن زلف را، با تـــار آن دارم بزن
دارم بزن دارم بزن، چنگی به این جــــانم بزن
در چنگ تو، شد جان من، شوری دگر بارم بزن
ابرو کــمان انداختی، آتش به جــــان انداختی
سودا کنی گر تیر خود، من هم خریـــدارم بزن
ای لیلی افسانه ام، بر بوسه ای هم قـــــانع ام
مجنون لبهایت شدم، یک بوسه تبـــــدارم بزن
امشب خمار افتاده ام، بردار و بر تـــــارم بزن
بد مستی ایـــــــام را بر سینه ی زارم بــــــزن
آتش بزن بر قلب من، تا سوز و خاکستر شوم
با شعله های سر کش ات، بر قلب بیـــمارم بزن
با گیسوان پر پرت هر لحظه ســــازی می زنی
افشان کن اش آن زلف را، با تـــار آن دارم بزن
دارم بزن دارم بزن، چنگی به این جــــانم بزن
در چنگ تو، شد جان من، شوری دگر بارم بزن
ابرو کــمان انداختی، آتش به جــــان انداختی
سودا کنی گر تیر خود، من هم خریـــدارم بزن
ای لیلی افسانه ام، بر بوسه ای هم قـــــانع ام
مجنون لبهایت شدم، یک بوسه تبـــــدارم بزن
۱.۳k
۰۳ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.