مثل همیشه اتاقش پر بود از سکوت

مثل همیشه اتاقش پُر بود از #سکوت ،
نشسته بود کنار #پنجره رو به #حیاط ،
روبرویش بوم #نقاشی قرار داشت،
خیره به حیاط خانه،
مشغول کشیدن پرستوهای عاشقی که بی بال بودند..
نزدیکش که شدم،
سنگینی بغض‌هایش را حس کردم،
نزدیکتر شدم،
و دستم را گذاشتم روی شانه‌اش،
به خودش آمد،
آهی کشید،
و به آرامی اشکهایش را پاک کرد...
نویسنده: #پژمان_نصیریان
۱۳۹۸/۰۶/۲۳
۰۳:۲۱ بامداد [بدون ویرایش]

@pezhman_nasirian 🖋
دیدگاه ها (۲)

دیگر بلد شده‌ام،خودم هوای خودم را نگه دارم..هرچند، نمی‌شود ت...

مجازی هم،جوابگوی این همه تنهایی،نیست... #پژمان_نصیریان@pezhm...

#پژمان_نصیریان

نَقل ما،نَقل اون سازِ توی کافه شلوغه،که هرکسی خواست، می‌تونه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط