تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایت
تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایت
چه دردی میکشم وقتی، که دورم از نفسهایت
شبیه آدمِ برفی، اگر تنها ترین باشم
تورا اینگونه میخواهم، تورا تنهای تنهایت
کسی جز من چه میفهمد؟؟ کسی جز من چه میداند
چه عشقی دارد این بوسیدنِ ردِّ قدمهایت
من اینجا در زمین آدم، تو ماهِ آسمانهایی
عجب راه درازی هست، تا آغازِ دنیایت
مرا اینگونه باور کن، کمی عاشق، کمی خسته
تو هم گاهی مدارا کن، تو با چشمانِ زیبایت
برایم بوسه هایت را، عمیق و آتشی تر کن
که من یک عمر میخواهم، تورا با طعمِ لبهایت
چه دردی میکشم وقتی، که دورم از نفسهایت
شبیه آدمِ برفی، اگر تنها ترین باشم
تورا اینگونه میخواهم، تورا تنهای تنهایت
کسی جز من چه میفهمد؟؟ کسی جز من چه میداند
چه عشقی دارد این بوسیدنِ ردِّ قدمهایت
من اینجا در زمین آدم، تو ماهِ آسمانهایی
عجب راه درازی هست، تا آغازِ دنیایت
مرا اینگونه باور کن، کمی عاشق، کمی خسته
تو هم گاهی مدارا کن، تو با چشمانِ زیبایت
برایم بوسه هایت را، عمیق و آتشی تر کن
که من یک عمر میخواهم، تورا با طعمِ لبهایت
۵۴۲
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.