با نگاه نافذت در من چه غوغا ...
با نگاه نافذت در من چه غوغا می کنی
عشوه و افسونگری الحق که زیبا می کنی
قلب و عقلم را به جان یکدگر انداختی
دم به دم با دلبریت فتنه بر پا می کنی
عاشق آن لحظه ام وقتی که می پرسم ز تو
عاشقم هستی؟ و تو با خنده حاشا می کنی
هر چه میخواهم تو را مهمان کنم در قلب خود
لامروت بی سبب امروز و فردا می کنی
رسم دنیا نیست اینگونه بیازاری مرا
عاقبت این قامت پژمرده را تا می کنی
صحن قلبم را کنم جای قدومت نازنین
گرچه این دل را همیشه خار و رسوا می کنی
شاه بیت هر غزل! وصف تو گفتن ساده نیست
هر چه هم خود را درون هر غزل جا می کنی.
عشوه و افسونگری الحق که زیبا می کنی
قلب و عقلم را به جان یکدگر انداختی
دم به دم با دلبریت فتنه بر پا می کنی
عاشق آن لحظه ام وقتی که می پرسم ز تو
عاشقم هستی؟ و تو با خنده حاشا می کنی
هر چه میخواهم تو را مهمان کنم در قلب خود
لامروت بی سبب امروز و فردا می کنی
رسم دنیا نیست اینگونه بیازاری مرا
عاقبت این قامت پژمرده را تا می کنی
صحن قلبم را کنم جای قدومت نازنین
گرچه این دل را همیشه خار و رسوا می کنی
شاه بیت هر غزل! وصف تو گفتن ساده نیست
هر چه هم خود را درون هر غزل جا می کنی.
- ۱.۳k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط