♡My charming boss♡
p. 7
یکی از مردا یه دستمال روی صورتم گذاشت و بعدش هیچی نفهمیدم
فلش بک خونه متروکه:
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
§: قربان اوردیمش
؟: خوبه ببندینش به صندلی
§: چشم
(ات رو میبندن به صندلی و ات بهوش میاد)
ات: ا ا اخ پام
ویو ات:
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تو یه ناکجا ابادم و به صندلی بسته شدم داشتم سعی میکردم فرار کنم که پام به شدت تیر کشید و یه نفر وارد اتاق شد
؟: سلام خانم کوچولو
ات: چ چ چی الکس
الکس: مشتاق دیدار خانم ات
ات: عوضی از اول میدونستم یه عوضی به تمام معنایی
الکس: هوو تند نرو بیا یکم حرف بزنیم
ات: گمشو(با داد)
(الکس یه صندلی برمیداره و میزاره رو به روی ات و میشینه)
الکس: خب خب کیم ات این چند روز امارت رو دراوردم مثل اینکه با بابات تو لجی و عاشق رئیست شدی
ات: اره خب که چیی
الکس: میخواستم مختو بزنم دیدم عاشق شدی
پس حالا چیکار کنیم ها؟
ات: خفه شو اشغال
ات وقتی اینو میگه الکس بلند میشه و با پا محکم میزنه توی زانوی ات
ات: اییی(بلند)
بعد از اینکه زد تو زانوش موهاشو میگیره و میزنه تو گوشش
ات: ازت متنفرم
الکس: یه راه حل نظرت چیه مال خودم شی
(الکس میره سمت ات و میخواد ببوستش(داداشمون مودیه یبار میزنتش یبار میخواد ببوستش😂) که یهو تهیونگ درو میشکونه و میاد تو)
فلش بک 2 ساعت قبل•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
••
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
ویو تهیونگ:
داشتم برمیگشتم دیدم گل سر ات افتاده روی صندلی ماشین ماشینو نگه داشتمو گل سر ات رو برداشتم و رفتم سمتش که دیدم روی زمین خون ریخته و یه تیکه لباس ات به شاخه درخت مونده (سریع زنگ زدم کارمندام و گفتم رد ات رو بزنه)
با ماشین به سمت لوکیشن راه افتادم سریع خودمو رسوندم اونجا وقتی رسیدم صدای داد و بیداد می اومد رفتم تو و در زو شکوندم
ویو ات:
وقتی دیدم تهیونگه خیلی خوشحال شدم
تهیونگ اومد جلو و یغه الکس رو گرفت و تا تونست بهش مشت زد و الکس بیهوش شد
سریع اومد سمت من و دستامو باز کرد و منم پریدم بغلش
ویو تهیونگ:
کار اون مرتیکه رو یه سره کردم و رفتم دستای ات رو باز کردم و ات پرید بغلم منم بغلش کردم
ات: تهیونگ
ته: ب بله
ات: راستش م من دوست دارم
ته: منم دوست دارم پرنسس کوچولو
ات:(لبخند میزنه)
ته: بیا از اینجا بریم
ته ات رو کول میکنه و به سمت ماشین میره که یهو........
یکی از مردا یه دستمال روی صورتم گذاشت و بعدش هیچی نفهمیدم
فلش بک خونه متروکه:
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
§: قربان اوردیمش
؟: خوبه ببندینش به صندلی
§: چشم
(ات رو میبندن به صندلی و ات بهوش میاد)
ات: ا ا اخ پام
ویو ات:
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم تو یه ناکجا ابادم و به صندلی بسته شدم داشتم سعی میکردم فرار کنم که پام به شدت تیر کشید و یه نفر وارد اتاق شد
؟: سلام خانم کوچولو
ات: چ چ چی الکس
الکس: مشتاق دیدار خانم ات
ات: عوضی از اول میدونستم یه عوضی به تمام معنایی
الکس: هوو تند نرو بیا یکم حرف بزنیم
ات: گمشو(با داد)
(الکس یه صندلی برمیداره و میزاره رو به روی ات و میشینه)
الکس: خب خب کیم ات این چند روز امارت رو دراوردم مثل اینکه با بابات تو لجی و عاشق رئیست شدی
ات: اره خب که چیی
الکس: میخواستم مختو بزنم دیدم عاشق شدی
پس حالا چیکار کنیم ها؟
ات: خفه شو اشغال
ات وقتی اینو میگه الکس بلند میشه و با پا محکم میزنه توی زانوی ات
ات: اییی(بلند)
بعد از اینکه زد تو زانوش موهاشو میگیره و میزنه تو گوشش
ات: ازت متنفرم
الکس: یه راه حل نظرت چیه مال خودم شی
(الکس میره سمت ات و میخواد ببوستش(داداشمون مودیه یبار میزنتش یبار میخواد ببوستش😂) که یهو تهیونگ درو میشکونه و میاد تو)
فلش بک 2 ساعت قبل•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
••
•
•
•
•
•
•
•
•
•
•
ویو تهیونگ:
داشتم برمیگشتم دیدم گل سر ات افتاده روی صندلی ماشین ماشینو نگه داشتمو گل سر ات رو برداشتم و رفتم سمتش که دیدم روی زمین خون ریخته و یه تیکه لباس ات به شاخه درخت مونده (سریع زنگ زدم کارمندام و گفتم رد ات رو بزنه)
با ماشین به سمت لوکیشن راه افتادم سریع خودمو رسوندم اونجا وقتی رسیدم صدای داد و بیداد می اومد رفتم تو و در زو شکوندم
ویو ات:
وقتی دیدم تهیونگه خیلی خوشحال شدم
تهیونگ اومد جلو و یغه الکس رو گرفت و تا تونست بهش مشت زد و الکس بیهوش شد
سریع اومد سمت من و دستامو باز کرد و منم پریدم بغلش
ویو تهیونگ:
کار اون مرتیکه رو یه سره کردم و رفتم دستای ات رو باز کردم و ات پرید بغلم منم بغلش کردم
ات: تهیونگ
ته: ب بله
ات: راستش م من دوست دارم
ته: منم دوست دارم پرنسس کوچولو
ات:(لبخند میزنه)
ته: بیا از اینجا بریم
ته ات رو کول میکنه و به سمت ماشین میره که یهو........
- ۱۳.۲k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط