همسر شهیدمدافعحرمحاجیزاده

*🌹همسر #شهید_مدافع_حرم_حاجی_زاده *

از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه چون نمی توانستم ناراحتی‌اش را ببینم. خیلی خیلی به رضا وابسته بودم. شب قبل از اینکه برود از مسجد آمد و نشست، برایش چای آوردم که متوجه شدم چشمش پر از اشک است. گفت: خانم دیدی دوستان من یکی یکی دارند می‌روند و من از آنها جا ماندم. (خبر شهادت دوستانش را شنیده بود) گفتم: رضا تو یک بار رفتی، تکلیفت را انجام دادی. حالش را که دیدم خیلی دلم سوخت، گفتم: من جلویت را نمیگیرم برو. ۵ دقیقه نشد گوشیش زنگ خورد، جواب داد بعد سریع خوشحال شد، گفت: خانم من دارم میروم. گفتم: رضا! کجا؟! همین الان؟! (ساعت ۱۰:۳۰ شب بود.) پرسیدم: بچه ‌ها را چه کار کنم؟ انگار یکی به بچه‌ها گفته بود بابا می‌خواهد برود دیگر نمی‌آید، دو تایی دنبال او راه افتادند و بابا بابا می‌کردند.
چون وقت کم بود سریع وسایلش را برداشت. لباسش پاره بود،‌ سریع خودم برایش دوختم. گفتم: آقا رضا همه وسایلت را بردار یادت نرود. ساکش را با هم بستیم، فقط نگاهش می‌کردم. گفتم: یک کفی طبی دارم می‌گذاری در پوتینت؟ می خواستم پایش کمتر اذیت شود. قبول کرد. چندبار بچه‌ها را بوسید.
تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که از لحظه رفتنش فیلم گرفتم. الان تمام دلخوشی‌ام همین فیلم و عکس‌هاست. در فیلمش می‌گوید: قابل توجه کسانی که میگویند ما برای پول می‌رویم، ما تکلیف داریم که برویم. من زندگی‌ام را دوست دارم و اصلاً برای شهادت نمی‌روم، به هیچ وجه برای شهادت نمی‌روم! اما این یک تکلیف است.
خیلی بهش حساس بودم. دوست داشتم فقط برای من باشد. آخرین دفعه هم بهش گفتم: می‌خواهی بروی اجازه می‌دهم ولی باید یک قول بدی. پرسید: چه قولی؟ گفتم: عروس اول و آخرت من باشم. خندید گفت: باشه.

"همسر مدافع حرم شهید حاجی زاده"
#شهید
#بسیج
#بسیجی
#همسر_شهید
دیدگاه ها (۱)

﷽آهـ ای شهید...می‌شود در دعاهایت یادم کنی😔 «صلواتی هدیه کنی...

در چادر بودم كه از بيرون چادر كسی مرا به اسم صدا كرد. بيرون ...

📒از طرف بنیاد شهید دفترچه بیمه درمانی داده بودند. تاریخ دفتر...

کی میاد بریم کوهنوردی

این ادیت جدیدمه ولی هنوز کاملش نکردم

قهرمان حیاخانم سمیه حیدری، اولین بانوی مدال آور در رقابت های...

خانم سمیه حیدری، اولین بانوی مدال آور در رقابت های جهانی در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط