ღForced marriageღ
ღForced marriageღ
پارت۱۴
که یهو کوک اومد تو ...
کوک ویو"
رفتم بیرون تا لباسشو..نه...لباسمو بپوشه...دم در پدر یجی رو دیدم...
+پسرم یجی داخله
کوک:بله اقای کیم
+اینجوری صدام نکن ناراحت میشما
کوک:بله پدر جان
+پدرت گفت جیمین زنگ زده بهت ولی جواب ندادی نگرانت شده..
کوک:نگفت چیکار داره؟
+نمیدونم گف کاره مهمی داره
کوک:بله الان میرم بهش زنگ میزنم ممنون
+من دیگه میرم شب بخیر
کوک:شب خوش پدر جان
پدر یجی رفت..درو باز کردم رفتم تو که ..دیدم یجی هنوز زیپ لباسشو نکشیده بالا....
پایان از زبان کوک"
یجی:یااااا پسرهه یی خررره منحرفه خسیسه هویجه از خود راضیه قلدر نگااا نکنننن
(زیپشو باحرص میکشه بالا)
کوک:چتههههه خوبب سرعته لاک پشتم از تو بیشترهه
یجی:چه کار واجبی داشتی که بدون در زدن اومد....(حرفشو قط میکنه)
کوک:خفه شو بابات دم در بود
یجی:خ..خوب..چی گ..فت
کوک:چیه باز لکنت گرفتی
یجی:باتوامم میگم چی گفتتتت
کوک:هیچی گفت جیمین بهم زنگ زده کاره مهمی داره
یجی:جیمین کیه دیگه؟
کوک:همونی که اون شب جاسوسی شو میکردی خانم کوچولو
یجی:نمیدونم کیو میگی اونا دوهزار تا بودن
کوک:(درحالی که گوشیشو برمی داره جوابشو میده) خری از خودتونه
یجی:یاااا...جواب احمقان سکوت است
کوک:یاا..جیمین میکشتم..۵۶ تا میس کال
هییی.....
زنگ میزنه...
کوک:سلام هیونگ
جیمین:سلاموووو دردددد چرا جواب نمیدی
(جوری داد زد که کوک گوشیشو از گوشش فاصله داد)
کوک:آه..هیونگگ.کار داشتم خوب توکه میدونی دیگه این روزا یه جوراب گندیده هم کارمو بیشتر کرده..
جیمین:خوب اگه گندیده چرا نمیندازیش بره
کوک:نمیتونم خوب
جیمین:چرا؟
کوک:ولش بعدا بت میگم...کاره مهمت جی بود
جیمین:هی چی خواستم بگم بد بختیه جدیدت مبارک
کوک:خیلی ممنون ..این کار واجبت بود؟
جیمین:خوب..اره
کوک:وای خدا منو پنیر کن
جیمین:موش بخورتت بای
کوک:بای
یجی:چه کاره مهمی😐بدبختی جدیدتو تبریک میگم(داره ادای جیمینو در میاره)
کوک:تو مگه ادب نداری...چرا بغل گوشم وایسادی
یجی:خوب کاری کردم وگرنه نمی فهمیدم چه زری میزنین..
رفتن خوابیدن..کوک اونور تخت بود ..یجی هم طرف دیگه....
یجی ویو"
صب که بلند شدم دیدم...
پارت۱۴
که یهو کوک اومد تو ...
کوک ویو"
رفتم بیرون تا لباسشو..نه...لباسمو بپوشه...دم در پدر یجی رو دیدم...
+پسرم یجی داخله
کوک:بله اقای کیم
+اینجوری صدام نکن ناراحت میشما
کوک:بله پدر جان
+پدرت گفت جیمین زنگ زده بهت ولی جواب ندادی نگرانت شده..
کوک:نگفت چیکار داره؟
+نمیدونم گف کاره مهمی داره
کوک:بله الان میرم بهش زنگ میزنم ممنون
+من دیگه میرم شب بخیر
کوک:شب خوش پدر جان
پدر یجی رفت..درو باز کردم رفتم تو که ..دیدم یجی هنوز زیپ لباسشو نکشیده بالا....
پایان از زبان کوک"
یجی:یااااا پسرهه یی خررره منحرفه خسیسه هویجه از خود راضیه قلدر نگااا نکنننن
(زیپشو باحرص میکشه بالا)
کوک:چتههههه خوبب سرعته لاک پشتم از تو بیشترهه
یجی:چه کار واجبی داشتی که بدون در زدن اومد....(حرفشو قط میکنه)
کوک:خفه شو بابات دم در بود
یجی:خ..خوب..چی گ..فت
کوک:چیه باز لکنت گرفتی
یجی:باتوامم میگم چی گفتتتت
کوک:هیچی گفت جیمین بهم زنگ زده کاره مهمی داره
یجی:جیمین کیه دیگه؟
کوک:همونی که اون شب جاسوسی شو میکردی خانم کوچولو
یجی:نمیدونم کیو میگی اونا دوهزار تا بودن
کوک:(درحالی که گوشیشو برمی داره جوابشو میده) خری از خودتونه
یجی:یاااا...جواب احمقان سکوت است
کوک:یاا..جیمین میکشتم..۵۶ تا میس کال
هییی.....
زنگ میزنه...
کوک:سلام هیونگ
جیمین:سلاموووو دردددد چرا جواب نمیدی
(جوری داد زد که کوک گوشیشو از گوشش فاصله داد)
کوک:آه..هیونگگ.کار داشتم خوب توکه میدونی دیگه این روزا یه جوراب گندیده هم کارمو بیشتر کرده..
جیمین:خوب اگه گندیده چرا نمیندازیش بره
کوک:نمیتونم خوب
جیمین:چرا؟
کوک:ولش بعدا بت میگم...کاره مهمت جی بود
جیمین:هی چی خواستم بگم بد بختیه جدیدت مبارک
کوک:خیلی ممنون ..این کار واجبت بود؟
جیمین:خوب..اره
کوک:وای خدا منو پنیر کن
جیمین:موش بخورتت بای
کوک:بای
یجی:چه کاره مهمی😐بدبختی جدیدتو تبریک میگم(داره ادای جیمینو در میاره)
کوک:تو مگه ادب نداری...چرا بغل گوشم وایسادی
یجی:خوب کاری کردم وگرنه نمی فهمیدم چه زری میزنین..
رفتن خوابیدن..کوک اونور تخت بود ..یجی هم طرف دیگه....
یجی ویو"
صب که بلند شدم دیدم...
۵۱.۰k
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.