پارت ۳۳ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)

.....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
....
یونگی: ....دلم خواست...سوال منو با سوال جواب نده

+.....چع...خب آدم خوار که نیستی......ولی پیشی که هستی..😂

یونگی: هه هه هه😐😑

همه خندشون گرفت*

_بقیه کجان؟

یونگی: نمیدونم والا..معلوم نیست کجا رفتن

×پس چرا تو رو تنها گزاشتن؟

یونگی:.....خب.....خب..اخه..من....خواب بودم..

*دوباره همه از خنده ترکیدن

+یا تهیونگ نخند زیاد خوب نیست برات هنوز خوب نشدی

_...چع حالا واسه من محتاط شده😑

+بله پس چی پدرت تورو به من سپرده...نگرانت بود

_آره...معلومه چغدر نگرانه که حتی نیومد ملاقاتم..

+عایششش...یااا این حرفو نزن خودم گفتم نیاد..

×چرا

+خب گفتم حتمی دوباره میخواد زنشو بیاره...و تو خوشت نیاد..

×اوووو بابا با فکر

+حیح..😎

جیمین: الووووو ما اینجا شلغمیم؟

+ههههههه!.....چیه شماها چرا همتون مثل روح ظاهر میشینننننن.........نه عزیزم اشتباه فکر نکن...شلغم اون خواهرته...... تو....چقندری...😂

جیمین: هه هه هه😑....حیف به خواطر ته اومدم اینجا و بهت چیزی نمیگم وگرنه...

+وگرنه چی؟ ها؟ فکر کنم یادت رفته که دو هفته پیش چجوری زدمت؟

داشتم حرف میزدم که یهو اونی که نباید اومد...

میونگ: اوپااااااااا....چیشدهههه چرا اینجایییییی (کمی داد با عصاره ی اشک تمساح)

+هوففففف....پاچه خوار.. (آروم)

میونگ حواسش به من نبود ولی وقتی برگشت منو دید و تعجب کرد..

میونگ" این براچی اینجاست دیگه..

+خودت براچی اینجایی؟

میونگ: ....م....من اومدم اوپااا وی رو ببینم.....خودت براچی اومدی اینجا؟...اینجا جای آدمایی مثل تو نیست

+عه؟.....والا من که ته رو آوردم اینجا حداقل یه دلیل قانع کننده دارم نه مثل تو که فقط میخوای بهش بچسبی و براش هی ناز و عشوه بیای...فعلا که جای تو اینجا ممنوعه...پس....گمشو بیرون

میونگ: هع تو کی باشی که منو بخای تحدید کنی هااااا؟.....دختره ی پرو مگه کی هستی؟...ها بگو مگه کی هستی که میخوای منو بیرون کنییی!؟ (داد)

+آخی فشاری شدی؟.....هوم....اما اگه بدونی من کیم که سکته میکنی عجقم....من کی هستم؟.....هع...اولا اینجا بیمارستان پدرمه....دوماً...فعلا‌ نمیتونم بیشتر از این اطلاعات بدم چون ته کَلَم رو میکنه (تک خنده)

میونگ: چ.....چی؟...اینجا بیمارستان پدرته؟؟!!!......اهم....خب که چ..چی؟...ها؟....دلم میخواد بمونم و..ولی حیف که کار دارم...ببخشید اوپا من دیگه میرم..(رفت)

[همونطور که قول دادم پارت گزاشتم..ادامه ی حرفام تو کامنت..♡]
دیدگاه ها (۱۰۲)

بچه ها😢هعی..درباره ی دیروز..خب باید بگم که...😢😭خریدممممممممم...

اینههههههههه

بچه هااااااااا

پارت ۳۹ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)

من عاشق شدمپارت(7)☆☆☆☆☆☆☆☆پسر:پیاده شو(در ماشین رو برای هه س...

من عاشق شدمپارت(20)☆☆☆☆☆☆☆☆☆اون مرد چشم های هه سو رو میبنده ...

من عاشق شدمپارت(23)☆☆☆☆☆☆☆☆☆خانم لونا(یعنی همون صاحب مغازه):...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط