حق نوشته
#حق_نوشته
برگرفته از پروفایل عزیزخانم (#سیدچریک )
#فرزند_جانباز
خواهش میکنم متن رو بخونید...
این عکسها رو گذاشتم. تقریبا خیلیا نمیدونستن چی هست. فقط یه سوال میمونه. ما ها که نمیتونیم یه ترکش رو تشخیص بدیم، چجوری میتونیم درد یه جانبازی که الان 30 ساله داره ازش درد میکشه رو بفهمیم؟ تو زندگی همه ی ما روزایی بوده که فراموش نمیکنیم، اما من بچه های جانبازی رو میشناسم که تو کل کودکیشون، و تو اوج بازیگوشی های بچگانشون ، مجبور بودن تو سرما و گرما ، از این بیمارستان به اون بیمارستان برن و هر روز دعا کنن که فقط یه لحظه پدرشون کمتر درد بکشه،
جانبازای شیمیایی رو دیدید؟ کنار اینا نمیتونی حتی یه ادکلن بزنی. میسوزه گلوشون. خیلی هاشون نمیتونن حتی تو هوای شهر نفس بکشن. همیشه یه کپسول بهشون وصله. قطع نخایی و قطع عضو هم که جای خودش رو داره.
تا حالا بچه هایی رو که پدرشون اعصاب روان هستن رو دیدید؟ شب پدرش موجی میشد و یهو بچه رو به باد کتک میگرفت. صبحش با صورت کبود میرفت مدرسه ، دوستاش میپرسیدن چی شده. بغض این بچه گلوش رو می گرفت. اما هیچی نمیگفت. مبادا کسی باباشو مسخره کنه.
شهید پاریاب، شهید عزیزی که چند سال پیش به شهادت رسید. ایشون جانباز اعصاب روان بود. از خونه رفته بود بیرون تو حسینیه میخوابید. میگفت انقد وقت موج گرفتگی زن و بچم رو زدم، روم نمیشه به صورتشون نگاه کنم. اومدم اینجا که اگه موجی شدم یه وقت اینا رو نزنم.
یه جانبازی بود، بعد ازینکه موجی میشد و زن و بچش رو میزد، میرفت دست و پای اونا رو میبوسید که ببخشن اونو....
جانبازای اعصاب و روان دستاشون هم سنگینه. آخه یه مدت با همین دست سیلی میزدن تو گوش دشمن. حرف زیاده. درد دل زیاده. فقط بدونید نه سهمیه ی کنکور، نه هیچکدوم ازون چیزایی که برا خانواده ی شهدا و جانبازا گذاشتن، حتی یه ساعت از دردایی که کشیدن رو تسکین نمیده.
من به شخصه حاضرم همه ی اینا رو بدم، ولی دست خشک بابام دوباره عین روز اولش بشه...
همیشه به این قهرمانا مدیونیم، باور کنیم....
آیا حق داریم #دلواپس نظاممون باشیم
برگرفته از پروفایل عزیزخانم (#سیدچریک )
#فرزند_جانباز
خواهش میکنم متن رو بخونید...
این عکسها رو گذاشتم. تقریبا خیلیا نمیدونستن چی هست. فقط یه سوال میمونه. ما ها که نمیتونیم یه ترکش رو تشخیص بدیم، چجوری میتونیم درد یه جانبازی که الان 30 ساله داره ازش درد میکشه رو بفهمیم؟ تو زندگی همه ی ما روزایی بوده که فراموش نمیکنیم، اما من بچه های جانبازی رو میشناسم که تو کل کودکیشون، و تو اوج بازیگوشی های بچگانشون ، مجبور بودن تو سرما و گرما ، از این بیمارستان به اون بیمارستان برن و هر روز دعا کنن که فقط یه لحظه پدرشون کمتر درد بکشه،
جانبازای شیمیایی رو دیدید؟ کنار اینا نمیتونی حتی یه ادکلن بزنی. میسوزه گلوشون. خیلی هاشون نمیتونن حتی تو هوای شهر نفس بکشن. همیشه یه کپسول بهشون وصله. قطع نخایی و قطع عضو هم که جای خودش رو داره.
تا حالا بچه هایی رو که پدرشون اعصاب روان هستن رو دیدید؟ شب پدرش موجی میشد و یهو بچه رو به باد کتک میگرفت. صبحش با صورت کبود میرفت مدرسه ، دوستاش میپرسیدن چی شده. بغض این بچه گلوش رو می گرفت. اما هیچی نمیگفت. مبادا کسی باباشو مسخره کنه.
شهید پاریاب، شهید عزیزی که چند سال پیش به شهادت رسید. ایشون جانباز اعصاب روان بود. از خونه رفته بود بیرون تو حسینیه میخوابید. میگفت انقد وقت موج گرفتگی زن و بچم رو زدم، روم نمیشه به صورتشون نگاه کنم. اومدم اینجا که اگه موجی شدم یه وقت اینا رو نزنم.
یه جانبازی بود، بعد ازینکه موجی میشد و زن و بچش رو میزد، میرفت دست و پای اونا رو میبوسید که ببخشن اونو....
جانبازای اعصاب و روان دستاشون هم سنگینه. آخه یه مدت با همین دست سیلی میزدن تو گوش دشمن. حرف زیاده. درد دل زیاده. فقط بدونید نه سهمیه ی کنکور، نه هیچکدوم ازون چیزایی که برا خانواده ی شهدا و جانبازا گذاشتن، حتی یه ساعت از دردایی که کشیدن رو تسکین نمیده.
من به شخصه حاضرم همه ی اینا رو بدم، ولی دست خشک بابام دوباره عین روز اولش بشه...
همیشه به این قهرمانا مدیونیم، باور کنیم....
آیا حق داریم #دلواپس نظاممون باشیم
۵.۱k
۱۷ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.