وقتی نازایی
#پارت_اول
#چانگبین
#چند_پارتی
وقتی قراره یه بچه رو به سرپرستی بگیرید💃🏻
ویو ات:
من نازایی داشتم و من و چانگبین عاشق بچه بودیم پس تصمیم گرفته بودیم یه روز یه بچه رو به سرپرستی بگیریم و اون روز بلخره فرا رسید و امروز چانگبین به من گفتش که قراره اون بچه رو بیاریم
(برگشت به چنددقیقه پیش)
چانگبین:لالالالا
ات:چی چته چرا انقدر شادی
چانگبین:عرررررر ات امروز وقتم آزاده میخوام بریم یه پرورشگاه و یکی از اون بچه های قشنگ رو بیاریم با خودمون نگه داریم
ات:(ات درحال ذوق مرگ شدن)عععع واقعااااااا ترو خدا بیا الان بریمیممممممم
چانگبین:ات خودت رو پاره نکن حالا اگه میخوای الان بریم برو لباست رو بپوش بریم😌
ات:الان میام🥹
(ات لباسش رو عوض کرد و میکاپ کرد و اومد پیش چان)
ات:چانی چطور شدم
چانگبین:اوه بیبی مثل همیشه زیبا
ات:الان میای بریم
چانگبین:البته لیدی......(درماشین رو برای ات باز کرد تا سوار شه)
<رسیدن>
《چانگبین درو واسه ات باز کرد و پیاده شدن》
بعداز صحبت با مدیر اونجا اومدن ویکی از بچه هارو انتخاب کردن
#چانگبین
#چند_پارتی
وقتی قراره یه بچه رو به سرپرستی بگیرید💃🏻
ویو ات:
من نازایی داشتم و من و چانگبین عاشق بچه بودیم پس تصمیم گرفته بودیم یه روز یه بچه رو به سرپرستی بگیریم و اون روز بلخره فرا رسید و امروز چانگبین به من گفتش که قراره اون بچه رو بیاریم
(برگشت به چنددقیقه پیش)
چانگبین:لالالالا
ات:چی چته چرا انقدر شادی
چانگبین:عرررررر ات امروز وقتم آزاده میخوام بریم یه پرورشگاه و یکی از اون بچه های قشنگ رو بیاریم با خودمون نگه داریم
ات:(ات درحال ذوق مرگ شدن)عععع واقعااااااا ترو خدا بیا الان بریمیممممممم
چانگبین:ات خودت رو پاره نکن حالا اگه میخوای الان بریم برو لباست رو بپوش بریم😌
ات:الان میام🥹
(ات لباسش رو عوض کرد و میکاپ کرد و اومد پیش چان)
ات:چانی چطور شدم
چانگبین:اوه بیبی مثل همیشه زیبا
ات:الان میای بریم
چانگبین:البته لیدی......(درماشین رو برای ات باز کرد تا سوار شه)
<رسیدن>
《چانگبین درو واسه ات باز کرد و پیاده شدن》
بعداز صحبت با مدیر اونجا اومدن ویکی از بچه هارو انتخاب کردن
- ۱۰.۴k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط