ایمجین از Jungkook پارت ۱ (دو پارتی)

1/2
قرار بود باهم برید بیرون گردش ، پس برای همین صبح زود بیدار شدی و وسایلت رو جمع کردی تا مشکل خاصی برات پیش نیاد.
+خوب پسرا من حاضرم!
هوسوک درحالی که باجین راجب اینکه به چند نفر تقسیم بشید حرف میزد بهت گفت:
*صبحت بخیر! نگاه کن تو باید با کوک بیای.
با ترس خیره شدی بهش ، چون دیشب حسابی اذیتش کرده بودی ، چشمکی زد و لبخند فوق ترسناک و خبیثی زد:
_قول میدم قش نکنی یکم آروم میرونم!

#madi~ #BTS~ #jungkook
@army_bts_ot7
دیدگاه ها (۰)

ایمجین از Jungkook پارت اخر (دو پارتی)

رمان پایان پارت ۹

وانشات از Jungkook

ایمجین از Jungkook

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط