نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم چرا تحمل زندگی فامیلی ر

نمی‌دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آن‌قدر به تنهایی خود عادت کرده‌ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می‌کنم. تا دور هستم دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می‌شوم می‌بینم اصلاً استعدادش را ندارم.


از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
+مود
دیدگاه ها (۱)

پلکیدیم دورو برت بلکه دلت مارو‌بخوادگفتیم نکنه بخواد و نباشم...

وقتی داری بدترین روزای زندگیتو می‌گذرونی، مثل این می‌مونه که...

شما را نمی‌دانم. اما من فکر می‌کنم ما به دنیا نیامده‌ایم که ...

کاش میشد آدم بگه نه من کار ناتموم دارم هنوز، بعد بمونه توو ه...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط