دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده...
دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده...
روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر
قدم زد و شاد بود، شب هایی که می شد
نگران هیچ چیز نبود و خوابید و آخرِ هفته هایی
که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید...
دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض
و حسرت از گلویمان پایین برود...
قمار سختی بود!
ما تمام دلخوشی مان را پای سادگی هایمان باختیم
انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم،
انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم
که خودمان نگرفته بودیم...
ولی تسلیم نخواهیم شد!
دوباره بلند خواهیم شد و همه چیز را خواهیم ساخت
ما از دردهایمان قوی تریم...
روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر
قدم زد و شاد بود، شب هایی که می شد
نگران هیچ چیز نبود و خوابید و آخرِ هفته هایی
که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید...
دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض
و حسرت از گلویمان پایین برود...
قمار سختی بود!
ما تمام دلخوشی مان را پای سادگی هایمان باختیم
انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم،
انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم
که خودمان نگرفته بودیم...
ولی تسلیم نخواهیم شد!
دوباره بلند خواهیم شد و همه چیز را خواهیم ساخت
ما از دردهایمان قوی تریم...
۱.۱k
۰۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.