پارت دوماخر
پارت دوم:(اخر)
ویو یونا صبح:
از خواب پا شدم دیدم بابام نیست و رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم طبقه ی پایین و دیدم بابام صبحونه رو حاضر کرده
-عه بیدار شدی ؟
صبحت بخیر
+اره بیدار شدم ،صبح شما هم بخیر
-بیا بشین یک چیزی بخور
+باشه
چند دقیقه بعد:
+مرسی خیلی خوشمزه بود ،من برم دیگه
-خواهش میکنم ،اگر خوشت اومد هر روز خودم صبحونه رو درست کنم
+نه منظورم این نبود ،منظورم اینه که ...اممم ولش کن شما لازم نیست زحمت بکشید ،نمیخوام شما رو به زحمت بندازم
-خنده
-باشه ولی میشه یک دقیقه بشینی میخوام ازت یک چیزی بپرسم
+باشه چشم
-چرا انقدر باهام رسمی شدی و باهام راحت نیستی؟
انگار ازم میترسی یا نمیدونم انگار راحت نیستی باهام
+نه کی گفته؟(ترس)
-نگاه ،همین الان انگار از این حرفم میترسی
-به من اعتماد کن من واقعا کاری باهات ندارم این رو راست میگم
+خ..خب...من میترسم چون شما مافیا هستی یک روز بلایی سر من بیاری
-سکوت
+ببخشید واقعا ببخشید اگر ناراحت شدید(بغض)
-نه نه بغض نکن ،نه ناراحت نشدم تو حق داری ،فقط بغض نکن
+باشه
-میشه بغلت کنم؟
+اوهوم...
-ببین من دوستت دارم و نمیخوام تو اسیب ببینی ،م..من..عاشقتم...
+بابا
-میشه دیگه بابا صدام نکنی؟
+اخه..
-لطفا ،اسمم رو صدا کن
+ب..باشه
+م..من هنوزم نمیدونم دوستتون دارم یا نه ،میترسم زود تصمیم بگیرم
-درکت میکنم باشه
+م..میشه من برم ،دانشگاه دارم دیرم میشه
-ب..باشه برو
یونا میره طبقه ی بالا و لباساش رو میپوشه(عکسش رو میزارم) ،یک ارایش ملایم میکنه و همون یک تیکه موهاش رو میبنده و میره طبقه ی پایین .
-داری میری ؟
من میرسونمت
+اره ،باشه
-مرسی که رد نکردی
+سکوت
یونا و شوگا سوار ماشین میشن و داخله راه هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشه تا موقعی که میرسن به دانشگاه.
-موقع برگشت خودم میام دنبالت
+نمیخوام مزاحم کارتون بشم
-نه ،رو حرفم حرف نزن ،میام دنبالت
+مرسی ،خدافظ
-خدافظ😊
یونا پیاده میشه و میره سمت دانشگاه و وارد کلاسش میشه
ساعت:۱۱:۰۰
٪بچه ها بیاید برگه هاتون رو بدید وقت تمومه
+بفرمایید
٪خسته نباشید
+هوففف بلخره تموم شد ،رفتم سمت حیاط تا برم دم در ولی...
!هوییی تو
+من؟
؟نه پس من
!بیا اینجا ببینم
+نمیام(ترس)
پسره دستش رو میکشه و یک چک بهش میزنه
!وقتی سر کلاس به ما تقلب نمیرسونی همینه
+اون ها قلدر های دانشگاه بودن که از شانس گند من با من هم کلاسی بودن ،همیشه اذیتم میکردن این دفعه هم گفتن بهشون تقلب برسونم ولی من این کارو نکردم (تو ذهنش)
!با اینجا ببینم
دستش رو میکشه
-هویییییی(داد)
-دستت رو بکش عوضی(داد)
!نکشم چی میشه ها؟
-این میشه(داد)
شوگا یک مشت میزنه به دهنه پسره دهنش خون میاد اون یکی بهش حمله میکنه که شوگا میندازتش زمین تا میتونه میزنتش اون یکی هم همینطور(خدا بده از این شانسا🤧😅)
+هعی..شوگا..هق..بسته(گریه)
شوگا ولشون میکنه و یونا رو بغل میکنه
-هیشش...اروم باش الان از اینجا میبرمت
شوگا یونا رو سوار ماشین میکنه
-خوبی؟
+اره ،بهترم
-خوبه ،چرا اذیتت میکرد؟
+چون سر کلاس بهش تقلب نرسونم
-خب میرسوندی لعنتی دیگه (یکم بلند)
+ببخشید(بغض)
-باشه باشه غلط کردم بغض نکن
+باشه نکردم
-بریم خونه ؟
+بریم
یونا و شوگا رفتن خونه و یونا رفت اتاقش و خوابید.
سه هفته بعد:
-تو این سه هفته این من هیچ حرفه مجددی درباره ی احساساتم به یونا نزدم نمیدونم کی قراره جوابم رو بده
+امشب میخوام جوابم رو به شوگا بگم ،من دوستش دارم ،تو این سه هفته اتفاقاتی افتاده که بهش علاقه مند شدم ،میخوام کم کم برم اتاقه کارش و بهش بگم
تق تق (صدای در اتاق😅)
-بیا تو
+ عه منم
-عه بیا بشین ،جانم کاری داشتی ؟
+خب راستش من میخوام جوابم رو بهتون بگم ،درباره ی احساساتم
-خب(استرس)
+خب..م...من...دو..دوستتون دارم...من تو این سه هفته بهتون علاقه مند شدم
-و..واقعا؟(ذوق و تعجب)
+اوهوم
شوگا از جاش بلند میشه و یونا رو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه
-مرسییی(ذوق)
+خنده
+دوستت دارم بابایی(خنده)
-منم دوستت دارم دختر (خنده)
پایان🙂
ببخشید اگر خیلی چرت شد میدونم ،به روم نیارید🙃
ویو یونا صبح:
از خواب پا شدم دیدم بابام نیست و رفتم دستشویی و کار های لازم رو انجام دادم رفتم طبقه ی پایین و دیدم بابام صبحونه رو حاضر کرده
-عه بیدار شدی ؟
صبحت بخیر
+اره بیدار شدم ،صبح شما هم بخیر
-بیا بشین یک چیزی بخور
+باشه
چند دقیقه بعد:
+مرسی خیلی خوشمزه بود ،من برم دیگه
-خواهش میکنم ،اگر خوشت اومد هر روز خودم صبحونه رو درست کنم
+نه منظورم این نبود ،منظورم اینه که ...اممم ولش کن شما لازم نیست زحمت بکشید ،نمیخوام شما رو به زحمت بندازم
-خنده
-باشه ولی میشه یک دقیقه بشینی میخوام ازت یک چیزی بپرسم
+باشه چشم
-چرا انقدر باهام رسمی شدی و باهام راحت نیستی؟
انگار ازم میترسی یا نمیدونم انگار راحت نیستی باهام
+نه کی گفته؟(ترس)
-نگاه ،همین الان انگار از این حرفم میترسی
-به من اعتماد کن من واقعا کاری باهات ندارم این رو راست میگم
+خ..خب...من میترسم چون شما مافیا هستی یک روز بلایی سر من بیاری
-سکوت
+ببخشید واقعا ببخشید اگر ناراحت شدید(بغض)
-نه نه بغض نکن ،نه ناراحت نشدم تو حق داری ،فقط بغض نکن
+باشه
-میشه بغلت کنم؟
+اوهوم...
-ببین من دوستت دارم و نمیخوام تو اسیب ببینی ،م..من..عاشقتم...
+بابا
-میشه دیگه بابا صدام نکنی؟
+اخه..
-لطفا ،اسمم رو صدا کن
+ب..باشه
+م..من هنوزم نمیدونم دوستتون دارم یا نه ،میترسم زود تصمیم بگیرم
-درکت میکنم باشه
+م..میشه من برم ،دانشگاه دارم دیرم میشه
-ب..باشه برو
یونا میره طبقه ی بالا و لباساش رو میپوشه(عکسش رو میزارم) ،یک ارایش ملایم میکنه و همون یک تیکه موهاش رو میبنده و میره طبقه ی پایین .
-داری میری ؟
من میرسونمت
+اره ،باشه
-مرسی که رد نکردی
+سکوت
یونا و شوگا سوار ماشین میشن و داخله راه هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشه تا موقعی که میرسن به دانشگاه.
-موقع برگشت خودم میام دنبالت
+نمیخوام مزاحم کارتون بشم
-نه ،رو حرفم حرف نزن ،میام دنبالت
+مرسی ،خدافظ
-خدافظ😊
یونا پیاده میشه و میره سمت دانشگاه و وارد کلاسش میشه
ساعت:۱۱:۰۰
٪بچه ها بیاید برگه هاتون رو بدید وقت تمومه
+بفرمایید
٪خسته نباشید
+هوففف بلخره تموم شد ،رفتم سمت حیاط تا برم دم در ولی...
!هوییی تو
+من؟
؟نه پس من
!بیا اینجا ببینم
+نمیام(ترس)
پسره دستش رو میکشه و یک چک بهش میزنه
!وقتی سر کلاس به ما تقلب نمیرسونی همینه
+اون ها قلدر های دانشگاه بودن که از شانس گند من با من هم کلاسی بودن ،همیشه اذیتم میکردن این دفعه هم گفتن بهشون تقلب برسونم ولی من این کارو نکردم (تو ذهنش)
!با اینجا ببینم
دستش رو میکشه
-هویییییی(داد)
-دستت رو بکش عوضی(داد)
!نکشم چی میشه ها؟
-این میشه(داد)
شوگا یک مشت میزنه به دهنه پسره دهنش خون میاد اون یکی بهش حمله میکنه که شوگا میندازتش زمین تا میتونه میزنتش اون یکی هم همینطور(خدا بده از این شانسا🤧😅)
+هعی..شوگا..هق..بسته(گریه)
شوگا ولشون میکنه و یونا رو بغل میکنه
-هیشش...اروم باش الان از اینجا میبرمت
شوگا یونا رو سوار ماشین میکنه
-خوبی؟
+اره ،بهترم
-خوبه ،چرا اذیتت میکرد؟
+چون سر کلاس بهش تقلب نرسونم
-خب میرسوندی لعنتی دیگه (یکم بلند)
+ببخشید(بغض)
-باشه باشه غلط کردم بغض نکن
+باشه نکردم
-بریم خونه ؟
+بریم
یونا و شوگا رفتن خونه و یونا رفت اتاقش و خوابید.
سه هفته بعد:
-تو این سه هفته این من هیچ حرفه مجددی درباره ی احساساتم به یونا نزدم نمیدونم کی قراره جوابم رو بده
+امشب میخوام جوابم رو به شوگا بگم ،من دوستش دارم ،تو این سه هفته اتفاقاتی افتاده که بهش علاقه مند شدم ،میخوام کم کم برم اتاقه کارش و بهش بگم
تق تق (صدای در اتاق😅)
-بیا تو
+ عه منم
-عه بیا بشین ،جانم کاری داشتی ؟
+خب راستش من میخوام جوابم رو بهتون بگم ،درباره ی احساساتم
-خب(استرس)
+خب..م...من...دو..دوستتون دارم...من تو این سه هفته بهتون علاقه مند شدم
-و..واقعا؟(ذوق و تعجب)
+اوهوم
شوگا از جاش بلند میشه و یونا رو بلند میکنه و تو هوا میچرخونه
-مرسییی(ذوق)
+خنده
+دوستت دارم بابایی(خنده)
-منم دوستت دارم دختر (خنده)
پایان🙂
ببخشید اگر خیلی چرت شد میدونم ،به روم نیارید🙃
- ۲.۴k
- ۱۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط