دیر شد،
دیر شد،
به لبخندهایت نرسیدم!
ساعت از عبور مرور عشق گذشته است...
همه ی شهر می روند!
جلوی دوستت دارم "را
نمی توانم بگیرم،
اولین قطار هم گذشت!
پلک هایم را رفو کردم"
آینه ها توی مشت هایت جا نمی شدند!
زمین می چرخید...
دومین قطار؛
از سایه ی بید و ریواس
عبور کرد...
ایستگاه توی شعرم می دوید!
ریل ها راه اُفتاده بودند!
کاش می توانستم برای نگه داشتن
چرخ اتوبوس ها و هواپیماها
کاری کنم...
قول می دهم دفتر شعرم را باز نکنم
خطوط روی انگشت های من
به تقاطع رسیده اند..
سطرها تمام نمی شوند
نامت
میان پاورقی ها بُر می خورد!
قلمم را مچاله نکن!
نیامدنت
ربطی به شعرهای کوچک من ندارند!
امروز #جمعه است؛
عقربه ها از عاشقی چیزی نمی دانند...
لبخند تو چیز دیگریست..."
#زینب_سادات_حسینی(ترنم)
به لبخندهایت نرسیدم!
ساعت از عبور مرور عشق گذشته است...
همه ی شهر می روند!
جلوی دوستت دارم "را
نمی توانم بگیرم،
اولین قطار هم گذشت!
پلک هایم را رفو کردم"
آینه ها توی مشت هایت جا نمی شدند!
زمین می چرخید...
دومین قطار؛
از سایه ی بید و ریواس
عبور کرد...
ایستگاه توی شعرم می دوید!
ریل ها راه اُفتاده بودند!
کاش می توانستم برای نگه داشتن
چرخ اتوبوس ها و هواپیماها
کاری کنم...
قول می دهم دفتر شعرم را باز نکنم
خطوط روی انگشت های من
به تقاطع رسیده اند..
سطرها تمام نمی شوند
نامت
میان پاورقی ها بُر می خورد!
قلمم را مچاله نکن!
نیامدنت
ربطی به شعرهای کوچک من ندارند!
امروز #جمعه است؛
عقربه ها از عاشقی چیزی نمی دانند...
لبخند تو چیز دیگریست..."
#زینب_سادات_حسینی(ترنم)
۲.۷k
۱۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.