یه روز ک سرم تو گوشی بود.!❰̯📱̄̆̑๎🛒̘̍❱
یه روز ک سرم تو گوشی بود.!❰̯📱̄̆̑๎🛒̘̍❱
مامانم: داد زد گف :سر تو از اون لامصب بیار بیرون❰🗝̪̺̋ꪲ💎ꪲ❱
حوصله بحث نداشتم هیچی نگفتم و گذاشتم کنار❰💊͈ꤧ🛴͚̥❱ꤧ
رفدم کنار بابام،گفتم بابا.!؟❰͋🍕🥁ꪲ̎❱
بابام: بلع.!❰🕷͖🗞❱
من:میشه برم پیش دوستم حوصلم سر رف❰🌼ู͒🎶❱
بابام:نه .!نمیشه بشین تو خونه.!❰🐾ࣩ͒🚬❱
من :با گرفتگی گلوم گفتم چرا؟مگه من ادم نیستم حق ازادی دارم خب.!❰☠̫͆🔥͕͔❱
بابام: خفه شو بلبل زبونی نکن.!❰⛓🕰❱
من :بغضم گرف هیچی نگفتمو رفتم .!❰🧘🏿♀ࣰ͍🔬❱
چون هیشکی رو نداشتم درد و دل کنم ناراحتی ها مو توی دفتر مینوشتم.! ❰🛏͍💉ࣲ͛❱
یه چن خط نوشتم؛بعد دیدم که از یه دفتر فقد❮🖋📖❯
چنتا برگش مونده بود..!❰⚓️ࣰࣵ🏌♀❱
دو روز بعد دختر حالش بد میشه و میوفته وسط اتاق.!❰💧̅͜😸❱
یه ساعت بعد مامانش میاد اتاق میبینه دخترش رو زمینه.!❰🚶♀̅͜͡🕯❱
زنگ میزنن امبولانس میادو میرن بیمارستان❰🚑🗑❱
رصیدن بیمارستان،پدر مادر منتظر جواب دکترن❰🛸ꪰ᷍᷍᷍᷍⚰❱
دکتر میاد؛به چهری پدر مادر نگاه میکنه❰🌵🎫❱
سر شو میندازه پایین و میگه دخترتون ایست قلبی کرده.!❰🔗ꪴ̅̅̅̅̅🥀͜͝❱
متاسفانه نتونستیم نجات بدیم.!غم اخرتون باشع❰💔⚖❱
پدر مادرم شُکهِ شده بودن..!❰🚧🤺❱
بعد اینکه شستنم یه لباس صفید تنم کردن❰🕸🌿❱
اوردنم قبرستون جامو ادماده کردن.!❰💧💆🏾♀❱
گذاشتنم توی قبر ❰⚰🤳🏾❱
مامان بابام اومدن جلو برای خدافظی❰🖤🍃❱
مامانم اومد داشت گریه میکرد گفتم ماماان؟!❰😞🎼❱
یادته میگفتی ایشالا بمیری ؛دیدی مُردم مامان. الا واسه چی گریه میکنی پس؟! :(❰💿⏳❱
بابام اومد جلو،گفتم بابایی چرا عذاب وجدان گرفتی؟ الان دیگه دیره واسه نارحت شدن❰🕳🕊❱
فقد یه چیزی خیلی بد بود؛اونا مونو نمیشندین❰🔮🏴❱
کم کم خاکا رو ریختن روم و دیگه هیچ صدایی نشنیدم❰🧘🏿♀🌵❱
مامانم: داد زد گف :سر تو از اون لامصب بیار بیرون❰🗝̪̺̋ꪲ💎ꪲ❱
حوصله بحث نداشتم هیچی نگفتم و گذاشتم کنار❰💊͈ꤧ🛴͚̥❱ꤧ
رفدم کنار بابام،گفتم بابا.!؟❰͋🍕🥁ꪲ̎❱
بابام: بلع.!❰🕷͖🗞❱
من:میشه برم پیش دوستم حوصلم سر رف❰🌼ู͒🎶❱
بابام:نه .!نمیشه بشین تو خونه.!❰🐾ࣩ͒🚬❱
من :با گرفتگی گلوم گفتم چرا؟مگه من ادم نیستم حق ازادی دارم خب.!❰☠̫͆🔥͕͔❱
بابام: خفه شو بلبل زبونی نکن.!❰⛓🕰❱
من :بغضم گرف هیچی نگفتمو رفتم .!❰🧘🏿♀ࣰ͍🔬❱
چون هیشکی رو نداشتم درد و دل کنم ناراحتی ها مو توی دفتر مینوشتم.! ❰🛏͍💉ࣲ͛❱
یه چن خط نوشتم؛بعد دیدم که از یه دفتر فقد❮🖋📖❯
چنتا برگش مونده بود..!❰⚓️ࣰࣵ🏌♀❱
دو روز بعد دختر حالش بد میشه و میوفته وسط اتاق.!❰💧̅͜😸❱
یه ساعت بعد مامانش میاد اتاق میبینه دخترش رو زمینه.!❰🚶♀̅͜͡🕯❱
زنگ میزنن امبولانس میادو میرن بیمارستان❰🚑🗑❱
رصیدن بیمارستان،پدر مادر منتظر جواب دکترن❰🛸ꪰ᷍᷍᷍᷍⚰❱
دکتر میاد؛به چهری پدر مادر نگاه میکنه❰🌵🎫❱
سر شو میندازه پایین و میگه دخترتون ایست قلبی کرده.!❰🔗ꪴ̅̅̅̅̅🥀͜͝❱
متاسفانه نتونستیم نجات بدیم.!غم اخرتون باشع❰💔⚖❱
پدر مادرم شُکهِ شده بودن..!❰🚧🤺❱
بعد اینکه شستنم یه لباس صفید تنم کردن❰🕸🌿❱
اوردنم قبرستون جامو ادماده کردن.!❰💧💆🏾♀❱
گذاشتنم توی قبر ❰⚰🤳🏾❱
مامان بابام اومدن جلو برای خدافظی❰🖤🍃❱
مامانم اومد داشت گریه میکرد گفتم ماماان؟!❰😞🎼❱
یادته میگفتی ایشالا بمیری ؛دیدی مُردم مامان. الا واسه چی گریه میکنی پس؟! :(❰💿⏳❱
بابام اومد جلو،گفتم بابایی چرا عذاب وجدان گرفتی؟ الان دیگه دیره واسه نارحت شدن❰🕳🕊❱
فقد یه چیزی خیلی بد بود؛اونا مونو نمیشندین❰🔮🏴❱
کم کم خاکا رو ریختن روم و دیگه هیچ صدایی نشنیدم❰🧘🏿♀🌵❱
۲.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.