حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی #عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنـار تـو قدم می زدم و دور و بـرم
چشم ها پُرخون شد، قرنیه ها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پـاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم
پای عشق تـو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم..
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم...
#امید_صباغ_نو
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی #عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنـار تـو قدم می زدم و دور و بـرم
چشم ها پُرخون شد، قرنیه ها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پـاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم
پای عشق تـو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم..
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم...
#امید_صباغ_نو
۱.۵k
۱۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.