میخواهم درخت باشم تا اندوهم را شکوفه بزنم اشکهایم را میوه بدهم و دردهایم را برگ بریزانم زمستان که آمد، خالی از اندوه و اشک بی هیچ دردبرگی، به ریشه برگردم و آنقدر عمیق بخوابم که مورچهها هم نتوانند بیدارم کنند.