مامانم یه بار حرف قشنگی بهم زدگفت چند سال پیش یه جاروبرق

مامانم یه بار حرف قشنگی بهم زد:گفت چند سال پیش یه جاروبرقی خریدم خیلی خوب بود هیشکی نداشت همه‌کاره بود آوردم گذاشتم گوشه‌ی خونه دو ماه فقط نگاش کردم میترسیدم بهش دست بزنم میگفتم اگه بلد نباشم باهاش کار کنم چی اگه خرابش کنم چی و اگه‌های دیگه
بهم گفت اونقدر خوب نباش؛ که آدما نتونن بفهمن باید باهات چی‌کار کنن و ترجیح بدن نداشته ‌باشنت...
زیادی خوب بودن همیشه هم خوب نیست!
شایدم هیچ‌وقت خوب نبوده...
در حدی خوب باشین که واسه آدما قابل باور باشه چون بیشتر از اون واسشون قابل درک نیست!
دیدگاه ها (۱)

‏من مشکلم اینه هنوز نپذیرفتم که جنگ شده و هی منتظرم بگن خب د...

‏گفت: نمردیم و چه چیز‌ها که نديديم.گفتم: ای کاش مرده بودیم و...

شرایط و قسمت دروغ‌اند. اگر انسانی انسان دیگر را دوست بدارد ب...

هرگز فکرش راهم نمی‌کردم بزرگ شدن این همه دلگیر باشد!که گاهی ...

چجوری ؟ چطوری ؟ چجووووریییییی آخه چطور میتونی انقدر راحت بدو...

#رئیس پدرم#PART_6 وقت حالم خوب شد بلند شدمصدای بحث چند نفر م...

مردونگی ساختگی اینجوریه که

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط