ابوسعید ابوالخیر در راه بود گفت

ابوسعید ابوالخیر در راه بود. گفت:
هر جا که نظر می‌کنم

بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته.کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند
گفتند: کو؟ کجاست؟


گفت: همه جاست. هر جا که می‌توان خدمتی کرد؛ یا هر جا که می‌توان راحتی به دلی آورد.

آن جا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست. آن جا که یاری طالب محبت است و آن جا که رفیقی محتاج محبت.


🌺 🍃 روزتان زیبا


╔═ ⚘════⚘ ═╗

╚═ ⚘════⚘ ═╝
دیدگاه ها (۷)

به دنبال خدا نگرد...خدا در دِیر، بتکده، کلیسا و مسجد نیست؛لا...

هرگز تسلیم نشویدوقتی مشکلی رخ می دهدوقتی جاده سربالایی استوق...

هر رفتار مانند یک نخ نازک استنخ های نازک( رفتارهای تکراری) ت...

هـر کـاری را بـا قـلـب خـوبـت انجـامـ بـده و در ازایِ آن هـی...

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط