در خیابان زیربارش برف دستهایم را بگیر

در خیابان زیربارش برف دستهایم را بگیر

کودکی های مرا با هر قدم تصویر کن
مثل دوران دبستان دستهایم را بگیر

پا به پایم جاده را از شوق خود لبریز کن
شهر را از خود برنجان! دستهایم را بگیر

سمت آنجایی که می دانی مرا با خود ببر
دور از این چشمان حیران دستهایم را بگیر

جسم و روحم زیر برف است و تو خورشید منی
خسته ام از این زمستان دستهایم را بگیر

هرچه می گوید بگوید دادگاه زندگی
قبل افتادن به زندان دستهایم را بگیر

جرم ما این است می خواهیم با هم لحظه ای...
گفت قاضی: هی! نگهبان! دستهایش را بگیر!
دیدگاه ها (۱)

آینه زن ها را خوب می فهمدکه تمام غربت شان راپشت رژ قرمزخط چ...

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشتنام کوچکی:تا به جانش می خوان...

↫ ✘ ی دخترایی هستن #مغرورن... ✘ ↬زود #عصبی میشن... ✘ ✘ ↬ سرش...

صـدای مـردانه ات دلم را میلرزاندگوش هایم همیشه به انتظار شنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط