هر شب

هر شب
با یک پاکت سیگار ،
به جنگ خاطرات می روم ،
سال هاست سیگار می کِشم
و رویا می کُشم ،
می کِشم و می کُشم ،
در اوج جوانی
پیر شدم ،
اما هنوز هم از انبوه خاطراتت ،
چشمانم سیاهی می روند!!!
دیدگاه ها (۳)

ی حسی توی من مرده اگ بیدار شه میمیرم...

من ک منم جای کسی نیستم... میوه ی طوبای کسی نیستم... گیج و تم...

شعــــــــــورم دُرست کار می کند ولی احساساتم، چطور بگویم !ک...

★اولین سیگار بعد تو ★ یادش بخیر فندکش زدم ،شعله ای به عشق تو...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط