اوایی از گذشته

اوایی از گذشته

بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی.

001

🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤

       حس میکردم تو جهنم ام کل بدنم داشت میسوخت دردناک بود از شدت درد فقط چشم هامو رو بسته بودم.  یه سری صدا هم تو سرم نجوا میشد. شبیه جیغ و گریه بود.

     انگار یه بچه داشت گریه میکرد.  با اینکه دردناک بود ولی بلند شدم چون اون صدا برام خیلی دردناک تر بود.  انگار با هر جیغ و گریه دارن قلبم رو نابود میکنن. 

       اتاقی که توش بودم انگار بخشی از یه زندان یا همچین چیزی بود پر از جسد و بوی خون تازه.  ماه هم می تابید.  به طرز عجیبی بدنم میدونست باید چیکار کنه حتی با اینکه من چیزی نمی دونستم. 

      اروم از جیبم یه جعبه کوچیک که توش چند تا سوزن بود دراوردم و قفل در اتاق رو باز کردم.  فوری دویدم تو راهرو ولی تموم نمی شد انگار یه راهرو بی انتها بود.
    
        از هر در قفل  شده میتونستم صدای افرادی رو که زجر میکشیدن رو بشنوم تمومی نداشت....  بعد از یه مدت یه سکوت مرگباری حاکم شد. دیگه هیچ صدای جیغی نمی اومد.
دوباره مه الود و سرد بود.  دیگه دردی نبود.  ولی این سکوت سرما ترسناک بود.

.......

      از ترس از خواب بیدار شدم. انگار اتاقم عوض شده بود .  یه بالکن داشت ولی درش قفل بود ماه کامل بود و نورش روی تخت رو من افتاده بود.
   
       بغل تخت اون دکتر رو صندلی  خوابیده بود و سرش رو میز بود. به نظرمیومد مناظر من بود تا بیدار بشم.  خبری از اون دختر عروسکی نبود. اروم از تخت اومدم پایین.  تخت بزرگی بود.  انگاره یه تخت دونفره بود.

        آروم از جیبم اون جعبه کوچیک و سوزن ها رو در اوردم و رفتم سراغ در بالکن.  میخواستم ماه رو کامل ببینم..  به طرز عجیبی نا خود اگاه کار هایی میکردم که اصلا نمی دونستم دقیقا چطور صورت گرفته.  مثل اون خواب.
  

    قفل باز شد و اروم بلند شدم تا در بالکن رو باز کنم و بازتاب تصویر خودم رو تو اینه دیدم.  عادی نبود.
    میتونستم مو های سفید و چشم های قرمزم به رنگ خون رو ببینم ولی چیزی که برام عجیب بود دوتا گوش خرگوشی بود که اویزون بود. 

     در هر صورت شاید اینم یه خواب عه.  اروم در رو باز کردم ورفتم تو بالکن.  وقتی خواستم جعبه سوزن هارو تو جیب بزارم متوجه یه ساز دهنی هم تو جیب سوشرت زردم شدم. 

    یه گوشه ای نشستم و شروع  کردم به ساز دهنی زدن. 
شبیه یه لالایی بود.  اروم و دل نواز.  من حتی نمی دونستم این صدا رو میشناختم.  ولی میدونستم یه لالایی عه.  اه دلم میخواد اون هم این رو بشنوعه و اروم بخوابه. 

    اون؟ اون کی بود که انقدر به فکرش بودم؟  حرف اون مرد توی گوشم نجوا شد..

.......
باعث شد اون هرچی داشت رو فدا کنه.
برای نجات چیزی که براش مهم بود.....
من مادر میتسو و بچه ای که فقط چند روزه بود رو فدا کردم
.......

    اروم اشک میریختم..  به ماه خیره شدم.  اروم ساز دهنی رو از دهنم برداشتم.  اروم زمزمه کردم.

لطفا هرچی کابوس رو از خواب های اون فرد بگیر و به من بده من مشکلی ندارم اگه درد اون رو تجربه کنم.  فقط بزار اون راحت بخوابه... 

ایکاش میشد بدونم اون کیه... 
الان تنها خواسته ام اینه که این مه از خاطراتم کنار بره حتی اگه بدترین خاطرات دنیا هم باشه. باز خاطرات منه.

......

دفتر چه خاطراتم رو برداشتم و اروم قلم رو برداشتم
و شروع به نوشتن کردم... این شاید یه شروع عالی برای خاطراتم شد.  اگه خاطراتمو بنویسم دیگه حتی اگه این مه هم  بیاد یادم نمیره..

روی صفحه اولش نوشتم..
   خاطرات زندگیم با یک دکتر روانی....

هرکسی یه داستانی داره یه ماجرا..

     چه یه دختری که بخاطر موهبت اش به جنگ اعزام شد و رویا های کودکی اش نابود شد و از جنگ فقط براش کابوس موند. البته اون یه فرشته بود.  شاید یه فرشته شفا بخش یا فرشته مرگ.

       یا چه دو دوست که هرکی راه خودش رو در پیش گرفته..  یکی به جنگ رفت تا مردم رو نجات بده اما فهمید به همین راحتی نیست.  ولی با این  حال زنده موند و شد بازمانده و یک قهرمان در حالی که اون یکی تبدیل به یه قاتل شد.
     
       شاید این وسط یه دکتر هم باشه که روز ها بیمار های عادی و شب ها خدمات مرموزی انجام میده و اخر ماجرا اون هم برای مجازات به جنگ میره.  جنگی بودن بازگشت.
 

       و حتی منم داستانی دارم دختری که همراه بایک دکتر روانی زندگی میکنه.  شاید چون پدرش اون رو  فروخته البته دخترک ماجرا ذهنی مه الود داره و تو همین مه به دنبال اوایی از گذشته  میگرده. 
  

               همه اینا روهم تبدیل میشه به بخشی از خاطرات...
  شاید بخش اول خاطرات یک فرد...
   خاطرات زندگی بایک دکتر روانی.  ـ
    و این شروع ماجرا ست....
...................................................
دیدگاه ها (۱)

یک موسیقی

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 000 ...

..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط