ادامه داستان
ادامه داستان
p23
یونا ویو
با سرعت میروندم رسیدم ایول بزن بریم
جونگ کوک ویو
کم کم دارم خیلی بیشتر نگران میشم
هانا: اوف چرا نمیاد یعنی الان کجاست
یونا اومد
هانا: یونا خودتی کجا بودی تا این موقع
یونا: مرکز خرید
هانا: تا این موقع
کوک: خیلی نگرانت شدم
یونا: چرا تو میگفتی از جلو چشمات گمشم حتما خوشحال شدی
کوک: نه باور کن من خیلی دوست دارم
یونا: اگه اینطوره باید دلمو بدست بیاریین
منظورم با شمام هست جیمین و شوگا و فیلیکس
فیلیکس: چشم فرمانده
یونا: من میرم بخوابم
کوک: منم میام
یونا: تو کجا
کوک: اونجا اتاق منم هست
یونا: باشه
رفتن داخل اتاق
یونا ویو
رفتم لباسمو عوض کردم و خوابیدم
یونا: شبخیر
کوک: شب تو هم بخیر عزیزم
یونا: زبون داری میریزی واسم قبول نیست از
فردا شروع کن
کوک: باشه عشقم
یونا: عه گفتم از فردا شروع کن بخواب
کوک: باشه
صبح روز بعد
اول کوک بیدار شد
کوک: وای چقدر ناز و کیوت می خوابه دلم میخواد بخورمش مگه آدم میتونه چقدر خوشگل باشه آخه بدستت میارم
یونا: هی بیداری
کوک: آره
کامنت و حمایت کنید دوستون دارم بای❤❤❤🫰🏻 عشقای من ❤🫰🏻🫰🏻✌🏻💜
p23
یونا ویو
با سرعت میروندم رسیدم ایول بزن بریم
جونگ کوک ویو
کم کم دارم خیلی بیشتر نگران میشم
هانا: اوف چرا نمیاد یعنی الان کجاست
یونا اومد
هانا: یونا خودتی کجا بودی تا این موقع
یونا: مرکز خرید
هانا: تا این موقع
کوک: خیلی نگرانت شدم
یونا: چرا تو میگفتی از جلو چشمات گمشم حتما خوشحال شدی
کوک: نه باور کن من خیلی دوست دارم
یونا: اگه اینطوره باید دلمو بدست بیاریین
منظورم با شمام هست جیمین و شوگا و فیلیکس
فیلیکس: چشم فرمانده
یونا: من میرم بخوابم
کوک: منم میام
یونا: تو کجا
کوک: اونجا اتاق منم هست
یونا: باشه
رفتن داخل اتاق
یونا ویو
رفتم لباسمو عوض کردم و خوابیدم
یونا: شبخیر
کوک: شب تو هم بخیر عزیزم
یونا: زبون داری میریزی واسم قبول نیست از
فردا شروع کن
کوک: باشه عشقم
یونا: عه گفتم از فردا شروع کن بخواب
کوک: باشه
صبح روز بعد
اول کوک بیدار شد
کوک: وای چقدر ناز و کیوت می خوابه دلم میخواد بخورمش مگه آدم میتونه چقدر خوشگل باشه آخه بدستت میارم
یونا: هی بیداری
کوک: آره
کامنت و حمایت کنید دوستون دارم بای❤❤❤🫰🏻 عشقای من ❤🫰🏻🫰🏻✌🏻💜
۱۱.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.