توو خواب و بیداری بودم که پیامشو باز کردم: «توو مشتت بودا
توو خواب و بیداری بودم که پیامشو باز کردم: «توو مشتت بودا..». گوشی رو گذاشتم کنار، پتو رو کشیدم رو سرم..چشمامو محکم بستم، انقدر محکم که درد بیاد و یاد اون روزی که توو مشتم خالی نبوده بره از سرم.
آره..فکر میکردم توو مشتم بودی. فکر میکردم یه کوه توو مشتم دارم که میتونم بدون نگرانی و بی اینکه به جایی بر بخوره کل ِ دنیا رو بگردم و برگردم..باز کردم دستم رو که نگاهت کنم، که باور کنم هستی، باور کنم دارمت.. باز کردم دستم رو ..پوچ بود.
عین رویای نیمه شب که به وقت ِ بیداری صبح یه جوری نیست میشه که انگاری هیچ وقت نبوده، باورام ریختن و محو شدن.
من موندم و دست خالی و نگاهی که خیره مونده بود به خالی ِ دستهام.
اولاش فکر میکردم شاید جا خوش کردی میون دستهام اما شده بودی آب و از لای انگشتهام رفته بودی..
آبی هم که ریخته بشه ..؟؟ برای همین هیچ وقت منتظر برگشتنت نموندم.
#فاطمه_محمدلو
آره..فکر میکردم توو مشتم بودی. فکر میکردم یه کوه توو مشتم دارم که میتونم بدون نگرانی و بی اینکه به جایی بر بخوره کل ِ دنیا رو بگردم و برگردم..باز کردم دستم رو که نگاهت کنم، که باور کنم هستی، باور کنم دارمت.. باز کردم دستم رو ..پوچ بود.
عین رویای نیمه شب که به وقت ِ بیداری صبح یه جوری نیست میشه که انگاری هیچ وقت نبوده، باورام ریختن و محو شدن.
من موندم و دست خالی و نگاهی که خیره مونده بود به خالی ِ دستهام.
اولاش فکر میکردم شاید جا خوش کردی میون دستهام اما شده بودی آب و از لای انگشتهام رفته بودی..
آبی هم که ریخته بشه ..؟؟ برای همین هیچ وقت منتظر برگشتنت نموندم.
#فاطمه_محمدلو
۱۱.۲k
۰۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.