در طلبت روان شدم غنچه و باغبان شدم

در طلبت روان شدم غنچه و باغبان شدم
رخ بنمای جان جان،بی تو چه بی توان شدم
روح و روان من توئی مونس و جان من توئی
وصف تو را چه گویمت ، بلبل خوش زبان شدم
سوز و گداز و آه من چنگ و نی و سه تار من
نغمه ی بی نوای من ، سوز نی شبان شدم
رشته به رشته موی تو دام بلاست کوی تو
ماه خجل ز روی تو ، آبی آسمان شدم
گر که طبیب پرسدم حال منو دوای من
کوی تو را نشان دهم ، بستر گیسوان شدم
راه به سوی تو روان باغ ز دوریت خزان
گم شده ام درون خود ، عاشق ساربان شدم #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

ای همه وجود من تو هستی تارو پود من .نبود تو نبود من .نمیروی ...

نام تو باران بود و در ان لحظه که باریدی باز چشم من گریان بود...

صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که یکبار نکرد...

برا من تو قلبت یه جایی بزار برا روزای سرد دلواپسیم برای لحظه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط