نام تو باران بود و در ان لحظه که باریدی باز چشم من گریان

نام تو باران بود و در ان لحظه که باریدی باز چشم من گریان بود .
لب تو خنده کنان پر لبخند اسمان نالان بود .
وهجوی ز بارندگیت در دوچشمان زمین پنهان بود
نام تو باران بود و به زیبایی هر قطره که یک مثنویی عشق تلاوت میکرد و به پاکی دلت می امیخت و صدایی که به زیبایی صد نغمه ز مراغان میماند و دلی که از پس معشوقعه خود ازرده و نگاهی وراج و سکوتی دلتنگ و در اخر که تو دیگر بند شدی و نباریدی هیچ دلم من بود که از لای هزاران سال پیش یاد تو میکرد باران
اری نام تو باران بود ... #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

انکه هرشب میبری اورا به خلوتهای خویش مثل من او هم شبی درد دل...

درد دارم ای رفیقم، درد میدانی که چیست ؟سوختن ازیک نگاه سرد...

ای همه وجود من تو هستی تارو پود من .نبود تو نبود من .نمیروی ...

در طلبت روان شدم غنچه و باغبان شدمرخ بنمای جان جان،بی تو چه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط