"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
Part 1
"ویو لیونا"
صبح با زنگ آلارم گوشیم بیدار شدم...
ساعت ۸ بود...زنگ و قطع کردم و از تخت خواب گرم و نرمم دل کندم و کمی چشمامو مالوندم...
ایشششش چی میشد یکم دیرتر جلسه رو برگزار میکرد؟هوففف...ولی این جلسه خیلی مهمه...قراره دستیار رئیس انتخاب بشه و این برای من خیلی مهمه...
رفتم سمت دستشویی و روتین صبحمو انجام دادم...
یه کت و شلوار بنفش پوشیدم و موهامو شونه کردم و عطر مورد علاقمو زدم و به سمت آشپزخونه رفتم...
یه نون تست برداشتم و کمی پنیر و بیکن گذاشتم و شروع کردم به خوردن صبحونه...
بعد از اینکه صبحونمو خوردم، سوییچمو برداشتم و به سمت ماشینم حرکت کردم...سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم...
"ویو جین"
امروز جلسه برای انتخاب دستیار برای من بود...چند نفرو مد نظر داشتم ولی بهترین فردو باید انتخاب میکردم...
سریع یه صبحونه خوردم و به سمت شرکت راه افتادم...
به کارمندا گفتم اتاق جلسه رو تمیز و مرتب کنن تا من برسم...
"ویو لیونا"
بعد از ۴۵ دقیقه به شرکت رسیدم
رفتم سمت دفتر خودم و آماده شدم برای جلسه...استرس داشتم...اگر منو انتخاب نکنه، نقشم عملی نمیشه...
همینطوری قدم میزدم که به اتاق جلسه رسیدم...
"ویو جین"
حاح بلخره دختره اومد...ولی چقد خوشگل شده بود..لباسش خیلی بهش میومد و آرایش ملایم و کیوتی داشت...ودف دارم چی میگم؟ سرمو تکون دادم تا افکار مسخرم از ذهنم بیرون بیاد...
"ویو لیونا"
در رو زدم و وارد جلسه شدم...جین همش داشت منو نگاه میکرد...یکم ترسیدم ولی اهمیت ندادم و روی صندلی نشستم...
و جین شروع به صحبت کرد و منم از استرس داشتم میمردم...
"ویو جین"
لیونا اومد و روی صندلی نشست و شروع کردم به صحبت کردن...
جین:سلام دوستان و همکاران عزیز...امیدوارم حالتون خوب باشه
امروز همگی اینجا جمع شدیم تا برای شرکت و من ، دستیار انتخاب کنیم...
من خیلی برای این موضوع فکر کردم و بهترین فرد رو انتخاب کردم...و به نظرم لیاقت این جایگاه رو داره...
لیونا:با هر کلمه ای که جین میگفت،بیشتر استرس میگرفتم...که یهو با حرف جین خشکم زد...
•tag• #bts #rm #jin #jhope #suga #jimin #v #jk #namjoon #seokjin #hoseok #yoongi #taehyung #jungkook
#bts_fiction #بی_تی_اس #وانشات #فیک #جین
Part 1
"ویو لیونا"
صبح با زنگ آلارم گوشیم بیدار شدم...
ساعت ۸ بود...زنگ و قطع کردم و از تخت خواب گرم و نرمم دل کندم و کمی چشمامو مالوندم...
ایشششش چی میشد یکم دیرتر جلسه رو برگزار میکرد؟هوففف...ولی این جلسه خیلی مهمه...قراره دستیار رئیس انتخاب بشه و این برای من خیلی مهمه...
رفتم سمت دستشویی و روتین صبحمو انجام دادم...
یه کت و شلوار بنفش پوشیدم و موهامو شونه کردم و عطر مورد علاقمو زدم و به سمت آشپزخونه رفتم...
یه نون تست برداشتم و کمی پنیر و بیکن گذاشتم و شروع کردم به خوردن صبحونه...
بعد از اینکه صبحونمو خوردم، سوییچمو برداشتم و به سمت ماشینم حرکت کردم...سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم...
"ویو جین"
امروز جلسه برای انتخاب دستیار برای من بود...چند نفرو مد نظر داشتم ولی بهترین فردو باید انتخاب میکردم...
سریع یه صبحونه خوردم و به سمت شرکت راه افتادم...
به کارمندا گفتم اتاق جلسه رو تمیز و مرتب کنن تا من برسم...
"ویو لیونا"
بعد از ۴۵ دقیقه به شرکت رسیدم
رفتم سمت دفتر خودم و آماده شدم برای جلسه...استرس داشتم...اگر منو انتخاب نکنه، نقشم عملی نمیشه...
همینطوری قدم میزدم که به اتاق جلسه رسیدم...
"ویو جین"
حاح بلخره دختره اومد...ولی چقد خوشگل شده بود..لباسش خیلی بهش میومد و آرایش ملایم و کیوتی داشت...ودف دارم چی میگم؟ سرمو تکون دادم تا افکار مسخرم از ذهنم بیرون بیاد...
"ویو لیونا"
در رو زدم و وارد جلسه شدم...جین همش داشت منو نگاه میکرد...یکم ترسیدم ولی اهمیت ندادم و روی صندلی نشستم...
و جین شروع به صحبت کرد و منم از استرس داشتم میمردم...
"ویو جین"
لیونا اومد و روی صندلی نشست و شروع کردم به صحبت کردن...
جین:سلام دوستان و همکاران عزیز...امیدوارم حالتون خوب باشه
امروز همگی اینجا جمع شدیم تا برای شرکت و من ، دستیار انتخاب کنیم...
من خیلی برای این موضوع فکر کردم و بهترین فرد رو انتخاب کردم...و به نظرم لیاقت این جایگاه رو داره...
لیونا:با هر کلمه ای که جین میگفت،بیشتر استرس میگرفتم...که یهو با حرف جین خشکم زد...
•tag• #bts #rm #jin #jhope #suga #jimin #v #jk #namjoon #seokjin #hoseok #yoongi #taehyung #jungkook
#bts_fiction #بی_تی_اس #وانشات #فیک #جین
۸.۹k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.