مافیای عاشق من

پارت 1



ساعت 6 صبح
ویو دایون :
دینگ دینگ دینگ ( صدای آلارم گوشی 😶)
هی خدا یک روز نحس دیگه باید برم بار ساعت 8 هی خدا ولش باید پاشم بیدار شدم و رفتم سرویس و کار های لازم رو کردم و اومد بیرون و صبحونه درست کردم (پنکیک پخته) که یهو گوشیم زنگ خورد
دینگ ( صدا گوشی )
جواب دادم سوهی بود!
مکالمه
سوهی : سلام دایون
دایون : سلام پدرصگ خوبی؟ 😂
سوهی : آره خوبم پدرصگ 😂
دایون : بله
سوهی : خب یک خبر دارم امروز بزرگ ترین مافیای جهان میاد بارررر
دایون : هر هههههه چه گوهی بخوریم؟
سوهی : من که میرینم تو خودم
دایون : منم! خب ساعت چند میاد؟؟؟؟؟
سوهی : 6 عصر همین 😂🖤
دایون : باشه آماده شو ساعت 7:50 هست ما 8:۰۰باید بار باشیم پدرصگ بای
سوهی : بای
پایان مکالمه
دایون : خب برم این لباس رو بپوشم! (میذارم عکسشو)
پرش زمانی به وقتی که دایون آماده شد و به سوهی زنگ زد بیاد دنبالش
مکالمه
دایون : بیا دنبالم
سوهی : باشه 4 دقیقه دیگه دم خونتونم
دایون : باشه
سوهی : رسیدم بیا
دایون : چه جوری؟؟؟؟؟؟؟؟ 🙃
سوهی : چون من بتمنم 😂
پایان مکالمه




شرطا :
5 تا کامنت
5تا فالو