تک پارتی جوجو🐥🐤🐣
تک پارتی جوجو🐥🐤🐣
موضوع: وقتی ا/ت تولد فلیکس رو جشن میگیره
امروز تولد فلیکس بود و ا/ت با اعضا برنامه ی جشن و برنامه ریزی میکردن و چان فلیکسو برده بود شهر بازی که چانگبین گفت: دلقک هم بگیریم و لینو گفت: ما دلقک داریم
چانگبین: کیه؟
لینو: هان
هان: هی مگه من دلقکم
لینو و اعضا همگی: اره
خلاصه برنامه ریزی کردن و رفتن برای فلیکس کادو خریدند و کیکی سفارش داده بودند رو گرفتند و به مکانی که برای جشن اجاره کرده بودند رفتند و به چان زنگ زدن تا فلیکسو بیاره و چراغ هارو خاموش کردند تا بیاد و وقتی فلیکس اومد پرسید کجا هستین که یهو چراغا روشن شد و ا/ت و اعضا با کیک و فشفشه اومدند و فلیکس ذوق کرد و ا/ت گفت نمیخوای شمع ها رو فوت کنی و فلیکس رفت و شمع رو فوت کرد و اعضا بهش دست زدن و جشن رو گرفتند بعد از این که جشن تموم شد ا/ت خداحافظی کرد و رفت و فلیکس هم دنبالش رفت تا قبل از خداحافظی ببوسه وقتی رفت دید ا/ت سوار یه ماشین دیگه یه پسره شد و رفت و فلیکس هم با ماشین خودش دنبالشون کرد و ا/ت هم اونروز لباسش خیلی باز بود و اعضا نگران فلیکس شدند و همش بهش زنگ میزدن اما فلیکس جواب نمیداد و وقتی خیلی بهش زنگ زدن اعصابش داغون شد و گوشیشو پرت کرد بیرون ماشینو دنبال کرد تا ماشین جلوی در بار ایستاد و فلیکس بیش از اندازه عصبانی بود ماشینشو نگه داشت و پیاده شد ا/ت و پسره به داخل بار رفتند و فلیکس هم دنبالشون رفت دید که ا/ت و پسره داشتند سوجو میخورند فلیکس خواست بره پیششون که دید پسره دست ا/ت رو گرفته و داره باهاش میرقصه که این فلیکسو بیش از اندازه عصبانی میکرد که ا/ت یه دفعه پسره رو بوسید و فلیکس اومد و صورت پسره رو کبود کرد و گفت حق نداری به دوست دختر من دست بزنی و مچ دست ا/ت رو گرفت و برد ماشین و گفت بریم خونه حساب توهم میرسم ا/ت میخواست با حرفاش فلیکسو قانع کنه اما فلیکس قانع نشد و به خونه فلیکس رسیدند و فلیکس اومد درو ماشینو باز کرد و ا/ت رو تو بغلش گرفت و گفت تو هم تولدمو به سم تبدیل کردی هم به خوشگذرونی و برد خونه با پاهاش در خونه رو باز کرد و با پاهاش هم بست و ا/ت رو یه راست به اتاق برد و درو قفل کرد و به ا/ت گفت زود باش پیراهنتو در بیار اگه نمیخوای زیاد درد و ا/ت هم پیراهنشو و کفشاشو در آورد که فلیکس گفت دامنم در بیار و ا/ت هم دامنشو در آورذ و داد فلیکس و فلیکس لباسای ا/ت رو پرت کرد گوشه اتاق و گفت
چه اندامی داری اما باید اونارم در بیاری و ا/ت شورت و سوتینشو در آورد که فلیکس داد زد سریع رو تخت دراز بکش باید تاوان این کارتو بدی ا/ت دراز کشید و فلیکسم کاملا لباساشو در آورد و روی ا/ت خیمه زد و لباشو محکم بوسید و رفت سراغ گردنش و گردنشو پر از کیس مارک کرد و بعد رفت پایین تر
موضوع: وقتی ا/ت تولد فلیکس رو جشن میگیره
امروز تولد فلیکس بود و ا/ت با اعضا برنامه ی جشن و برنامه ریزی میکردن و چان فلیکسو برده بود شهر بازی که چانگبین گفت: دلقک هم بگیریم و لینو گفت: ما دلقک داریم
چانگبین: کیه؟
لینو: هان
هان: هی مگه من دلقکم
لینو و اعضا همگی: اره
خلاصه برنامه ریزی کردن و رفتن برای فلیکس کادو خریدند و کیکی سفارش داده بودند رو گرفتند و به مکانی که برای جشن اجاره کرده بودند رفتند و به چان زنگ زدن تا فلیکسو بیاره و چراغ هارو خاموش کردند تا بیاد و وقتی فلیکس اومد پرسید کجا هستین که یهو چراغا روشن شد و ا/ت و اعضا با کیک و فشفشه اومدند و فلیکس ذوق کرد و ا/ت گفت نمیخوای شمع ها رو فوت کنی و فلیکس رفت و شمع رو فوت کرد و اعضا بهش دست زدن و جشن رو گرفتند بعد از این که جشن تموم شد ا/ت خداحافظی کرد و رفت و فلیکس هم دنبالش رفت تا قبل از خداحافظی ببوسه وقتی رفت دید ا/ت سوار یه ماشین دیگه یه پسره شد و رفت و فلیکس هم با ماشین خودش دنبالشون کرد و ا/ت هم اونروز لباسش خیلی باز بود و اعضا نگران فلیکس شدند و همش بهش زنگ میزدن اما فلیکس جواب نمیداد و وقتی خیلی بهش زنگ زدن اعصابش داغون شد و گوشیشو پرت کرد بیرون ماشینو دنبال کرد تا ماشین جلوی در بار ایستاد و فلیکس بیش از اندازه عصبانی بود ماشینشو نگه داشت و پیاده شد ا/ت و پسره به داخل بار رفتند و فلیکس هم دنبالشون رفت دید که ا/ت و پسره داشتند سوجو میخورند فلیکس خواست بره پیششون که دید پسره دست ا/ت رو گرفته و داره باهاش میرقصه که این فلیکسو بیش از اندازه عصبانی میکرد که ا/ت یه دفعه پسره رو بوسید و فلیکس اومد و صورت پسره رو کبود کرد و گفت حق نداری به دوست دختر من دست بزنی و مچ دست ا/ت رو گرفت و برد ماشین و گفت بریم خونه حساب توهم میرسم ا/ت میخواست با حرفاش فلیکسو قانع کنه اما فلیکس قانع نشد و به خونه فلیکس رسیدند و فلیکس اومد درو ماشینو باز کرد و ا/ت رو تو بغلش گرفت و گفت تو هم تولدمو به سم تبدیل کردی هم به خوشگذرونی و برد خونه با پاهاش در خونه رو باز کرد و با پاهاش هم بست و ا/ت رو یه راست به اتاق برد و درو قفل کرد و به ا/ت گفت زود باش پیراهنتو در بیار اگه نمیخوای زیاد درد و ا/ت هم پیراهنشو و کفشاشو در آورد که فلیکس گفت دامنم در بیار و ا/ت هم دامنشو در آورذ و داد فلیکس و فلیکس لباسای ا/ت رو پرت کرد گوشه اتاق و گفت
چه اندامی داری اما باید اونارم در بیاری و ا/ت شورت و سوتینشو در آورد که فلیکس داد زد سریع رو تخت دراز بکش باید تاوان این کارتو بدی ا/ت دراز کشید و فلیکسم کاملا لباساشو در آورد و روی ا/ت خیمه زد و لباشو محکم بوسید و رفت سراغ گردنش و گردنشو پر از کیس مارک کرد و بعد رفت پایین تر
۴۴۲
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.