فیک١٣
تهیونگ الین رو محکم در آغوش گرفته بود و حس میکرد که هر لحظهاش برای او ارزشمندتر از قبل است. باران که بر روی شیشهی ماشین میبارید، احساساتشونو عمیقتر میکرد. تهیونگ با صدایی آرام و دلنشین، به آرامی گفت:
ته: الین، هرگز فراموش نکن که من همیشه کنارتم. تو خیلی برای من ارزشمندی و هیچ چیزی نمیتونه این رو تغییر بده. من عاشقتم و میخوام با تمام قلبم ازت محافظت کنم.
الین با چشمان خیسش به او نگاه کرد و احساس میکرد تمام غمهایش کمی کنار رفته است. گرمای محبتآمیز تهیونگ بهش قوت میداد و او را به یاد این میآورد که عشق واقعی هنوز زنده است.
الین: تهیونگ، تو همیشه منو درک کردی. من نمیدونم چطور میتونم این رو جبران کنم.
تهیونگ لبخند زد و دو دستش را دور کمر الین حلقه کرد.
ته: تو نیاز به جبران نداری. فقط کافی است که با من باشی. تو به من روحیه میدی و من به بودن تو نیاز دارم. ما با هم میتونیم هرچیزی رو پشت سر بذاریم. تو با من قویتری، الین.
تهیونگ دوباره به آرامی دستی به موهای الین کشید.
ته: الین، تو قویتر از اون چیزی هستی که تصور میکنی. من اینجام تا بهت کمک کنم که دوباره به خودت برگردی. هیچ وقت فراموش نکن که تو از عشق من بینصیب نیستی.
حس امنیتی که تهیونگ به او میداد، در عمق وجود الین در حال شکلگیری بود. در دلش آرزو میکرد که این لحظه هرگز تمام
(مقابل خانه الین)
وقتی که به خانهی الین رسیدند، نمای ساختمان زیر نور ملایم چراغهای خیابان، دوستداشتنیتر از همیشه به نظر میرسید. جیمین ماشین رو جلوی در پارک کرد و تهیونگ سریع پیاده شد تا در رو برای الین باز کنه.
تهیونگ دست الین رو گرفت و با هم به سمت در ورودی رفتند. بارون همچنان نم نم میبارید و قطرات ریز بارون روی موهای الین مینشست. تهیونگ دستش رو بالا برد و به آرومی موهای الین رو از صورتش کنار زد.
ته: الین، مراقب خودت باش. فردا بهت زنگ میزنم. هر وقت احساس کردی نیاز داری با کسی حرف بزنی، بهم زنگ بزن. هر ساعتی از شبانهروز باشه، مهم نیست. من همیشه برای تو وقت دارم.
الین لبخندی زد. لبخندی که تهیونگ رو به یاد روزهای اول آشناییشون میانداخت.
الین: ممنونم تهیونگ. نمیدونم بدون تو چیکار میکردم.
تهیونگ دست الین رو بوسید و گفت:
ته: من عاشقتم الین. هیچ وقت این رو فراموش نکن.
الین کلید رو از کیفش درآورد و در رو باز کرد. قبل از اینکه وارد بشه، دوباره به تهیونگ نگاه کرد.
الین: شب بخیر تهیونگ.
تهیونگ: شب تو هم بخیر، عشق من.
الین وارد خونه شد و تهیونگ تا بسته شدن در، جلوی خونه ایستاد. بعد از اینکه مطمئن شد الین سالم وارد خونه شده، به سمت ماشین برگشت.
در طول راه برگشت،
ببخشید راستشو بگم حوصلم نمیشد🤣
ته: الین، هرگز فراموش نکن که من همیشه کنارتم. تو خیلی برای من ارزشمندی و هیچ چیزی نمیتونه این رو تغییر بده. من عاشقتم و میخوام با تمام قلبم ازت محافظت کنم.
الین با چشمان خیسش به او نگاه کرد و احساس میکرد تمام غمهایش کمی کنار رفته است. گرمای محبتآمیز تهیونگ بهش قوت میداد و او را به یاد این میآورد که عشق واقعی هنوز زنده است.
الین: تهیونگ، تو همیشه منو درک کردی. من نمیدونم چطور میتونم این رو جبران کنم.
تهیونگ لبخند زد و دو دستش را دور کمر الین حلقه کرد.
ته: تو نیاز به جبران نداری. فقط کافی است که با من باشی. تو به من روحیه میدی و من به بودن تو نیاز دارم. ما با هم میتونیم هرچیزی رو پشت سر بذاریم. تو با من قویتری، الین.
تهیونگ دوباره به آرامی دستی به موهای الین کشید.
ته: الین، تو قویتر از اون چیزی هستی که تصور میکنی. من اینجام تا بهت کمک کنم که دوباره به خودت برگردی. هیچ وقت فراموش نکن که تو از عشق من بینصیب نیستی.
حس امنیتی که تهیونگ به او میداد، در عمق وجود الین در حال شکلگیری بود. در دلش آرزو میکرد که این لحظه هرگز تمام
(مقابل خانه الین)
وقتی که به خانهی الین رسیدند، نمای ساختمان زیر نور ملایم چراغهای خیابان، دوستداشتنیتر از همیشه به نظر میرسید. جیمین ماشین رو جلوی در پارک کرد و تهیونگ سریع پیاده شد تا در رو برای الین باز کنه.
تهیونگ دست الین رو گرفت و با هم به سمت در ورودی رفتند. بارون همچنان نم نم میبارید و قطرات ریز بارون روی موهای الین مینشست. تهیونگ دستش رو بالا برد و به آرومی موهای الین رو از صورتش کنار زد.
ته: الین، مراقب خودت باش. فردا بهت زنگ میزنم. هر وقت احساس کردی نیاز داری با کسی حرف بزنی، بهم زنگ بزن. هر ساعتی از شبانهروز باشه، مهم نیست. من همیشه برای تو وقت دارم.
الین لبخندی زد. لبخندی که تهیونگ رو به یاد روزهای اول آشناییشون میانداخت.
الین: ممنونم تهیونگ. نمیدونم بدون تو چیکار میکردم.
تهیونگ دست الین رو بوسید و گفت:
ته: من عاشقتم الین. هیچ وقت این رو فراموش نکن.
الین کلید رو از کیفش درآورد و در رو باز کرد. قبل از اینکه وارد بشه، دوباره به تهیونگ نگاه کرد.
الین: شب بخیر تهیونگ.
تهیونگ: شب تو هم بخیر، عشق من.
الین وارد خونه شد و تهیونگ تا بسته شدن در، جلوی خونه ایستاد. بعد از اینکه مطمئن شد الین سالم وارد خونه شده، به سمت ماشین برگشت.
در طول راه برگشت،
ببخشید راستشو بگم حوصلم نمیشد🤣
- ۴۸.۸k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط