قصه پرواز قصه دلبریدن و دلکندن است


قصه پرواز، قصه دل‌بریدن و دل‌کندن است.
هر که بیشتر دل می‌کَند، بیشتر اوج می‌گیرد،
زودتر می‌رسد.
اما برای کسی که پیله‌ا‌ش،
آن‌قدر ضخیم شده که رویای پروانه‌شدن را
از یادش برده، راهی مانده آیا؟!

شما هنوز به من امیدوارید آقا؟
هنوز فکر می‌کنید، بالاخره یک‌سال،
یکی از همین روزهای محرم
از این پیله دل می‌کنم و بال درمی‌آورم تا شما؟
هنوز از همان رویِ اسب سرتان را برمی‌گردانید
که ببینید من خودم را رساندم تا کاروان شما؟
به من فرصت بدهید آقا.

من بالاخره یک روز تار و پودهای
این پیله ضخیم را می‌شکافم.
من بالاخره یکی از همین روزها که
انگار کسی در من می‌آشوبد،
انگار کسی شوق پرواز را در من زنده می‌کند،
بال درمی‌آورم، تا نور، تا آسمان، تا شما.

#کیوان_کیانی
...♡
دیدگاه ها (۲)

🕊 بارِ فراق بستم و جز پای خویش راکردم وداع، جمله‌ی اعضای خوی...

"الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها" پیاپی می بچرخان ساغرت ...

#نوستالژی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط