آه بسیاران سرآخر راه اینان را گرفت

آهِ بسیاران سرآخر راهِ اینان را گرفت...
خونِ دامن‌گیر، آمد تا گریبان را گرفت!
‌خون، که تا دیروز پنهان‌ زیرِ فرش و تخت بود،
غیرتش جوشید، زد درگاه و ایوان را گرفت!
‌مُشت‌ها زین‌پیش پنهان‌بود اما ناگهان،
از خزر تا ساحلِ دریای عمان را گرفت!
‌دستِ‌خالی بسکه خالی ماند، پُر شد از امید،
از صفِ شمشیر رد شد، خِفتِ خِفتان را گرفت!
‌آسیابِ رِی که با خون گَشت چندی لَنگ‌لَنگ،
عاقبت دیدم که پای آسیابان را گرفت!
‌گندمِ رِی تخمِ نفرین‌بود از روزِ نخست،
نان به مردم داد و تاجِ هرچه سلطان را گرفت!
‌ذاتِ رحمان زآستینِ خَلق، دستی شد شگفت،
خوی جبّاری عیان شد، گوشِ شیطان را گرفت!
‌مویی اندر باد دیدم چون درفشِ کاویان،
غیرتِ آهنگری برخاست، ایران را گرفت!


حسین‌ جنتی
دیدگاه ها (۰)

در من کسی نمیداند که چه کندچه بخواهدچه چیزی را دوست بدارد چگ...

در تاریخ بنویسید ما را با اذان صبح اعدام میکنندبا اذان مغرب ...

.دانی چه نوحه بر زِبَرِ بام می‌کنند؟مادر! پسر نزای که اعدام ...

تاریکی ظالم است، جنایت حاکم است، عدل راکد است، درد غالب است،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط