لایک کن
امروز تهیونگ سرکار بود سولی(زن جیمین) امشب همه ی اعضا رو دعوت کرده بود خونش ادمینت(زن جونگ کوک) هم دعوت بود.
جونگ کوک و تهیونگ همکار بودن از صبح باهم میرفتن سرکار و برگشتنی هم باهم میومدن دیگه وقتش بود آماده بشم ادمینت میومد دنبالم باهم میرفتیم خونه ی جیمین رفتم سمت کمد لباسام همه ی لباسام یا تنگ بودن که تهیونگ خوشش نمیومد یا کوتاه یا خیلی باز وقت نمیشد برم خرید به تهیونگ هم گفتم از سرکار امد بیاد خونه جیمین من اونجام،یه لباس که از همه شون بهتر بود رو پوشیدم یکم ارایش کردم ،دیگه تموم شد صدای زنگ خونه امد فهمیدم ادمینت امده در خونه رو باز کردم ادمینت بر خلاف من لباس مناسبی پوشیده بود ،ولی دیگه چاره ای نداشتم
ادمینت:ا/ت مطمئنی این لباس مناسبه یعنی تهیونگ مخالفتی نداره
ا/ت:ادمینت دیگه لباس بهتر از این نداشتم
ادمینت:خب دیگه زود باش بریم
رسیدیم خونه جیمین در زدیم سولی در رو باز کرد داخل شدم
سولی:خوش امدین حالا بیاین کمک کنین غذا رو اماده کنیم
زن اعضا همشون تو اشپز خونه مشغول اماده کردن غذا بودن از اونجایی که من با ادمینت صمیمی تر از همشون بودم رفتم پیشش و هم حرف میزدیم هم کمکش میکردم
زنگ خونه رو زدن جین، شوگا،نامجون،جیهوپ،امده بودن ولی هنوز تهیونگ و جونگ کوک نیومده بودن زنگ زدم تهیونگ گفت ده دقیقه دیگه میایم سفره رو چیندیم در زدن فهمیدم جونگ کوک و تهیونگ هستن امدم داخل لبخند زدم و رفتم جلو تهیونگ منو دید یه نگاه خیلی عصبی بهم کرد فهمیدم بخاطر لباسم هس رفتیم سر سفره کنار تهیونگ نشستم
تهیونگ:این چه لباسی هس پوشیدی(با داد)
هیچی نگفتم چون میترسیدم
تهیونگ:چرا حرف نمیزنی
خیلی خجالت کشیدم جلو همه اعضا
ا/ت:بس کن تهیونگ خودت از صبح میری شب میای کی وقت میشه لباس بخرم(باداد)
با ضربه ای که تهیونگ بهم زد اشکی از چشمام چکید تهیونگ زد تو گوشم همه تو شوک بودیم بلند شدم رفتم سمت در
ادمینت:ا/ت صبر کن کجا میری
ا/ت:الان میام
ادمینت:صبر کن منم میام
رفتم توخونه کمد لباسم رو باز کردم
ا/ت:ادمینت بنظرت کدومو بپوشم(با بغض)
ادمینت:ا/ت اینا همشون مناسب نیستن بیا بریم سریع بیرون یه لباس بخریم
ا/ت:باشه
رفتیم بیرون دنبال لباس میگشتیم از شانس بدم همه مغازه ها بسته بود یه مغازه 24ساعتی بود ولی یکم دور بود ولی دیگه چاره ای نداشتیم همینجور پیاده میرفتیم که یه ماشین مشکی رنگ جلومون وایساد خیلی ترسیدم دوتا مرد بودن
*هی شما ها نمیخواین یه حالی امشب به ما بدین؟؟
ادمینت:گمشین کنار ما صاحب داریم
*حالا یه شب مشکلی نیس پول خوبی بهتون میدیم
ادمینت:برین کنار
داشت بزور مارو سوار ماشین میکرد هرچقدر مقاومت میکردیم فایده نداشت
(تهیونگ)
ات و ادمینت دیر کرده بودن خیلی نگران بودم خیلی خسته بودم نمیدونم چی شد که به ا/ت سیلی زدم
کوک:تهیونگ بنظرت دیر نکردن؟؟
تهیونگ:اره
جونگ کوک:من میرم دنبالشون
تهیونگ: کوک صبر کن حتما رفتن خونه ی ما منم همراهت میام
جونگ کوک:باشه ،پس شماها غذاتون رو بخورید ما میریم دنبال ا/ت و ادمینت
جیمین :باشه
با جونگ کوک رفتیم خونه خودمون همه جارو گشتیم اما نبودن
رفتیم خونه جونگ کوک
جونگ کوک:ادمینت ادمینت کجایی،تهیونگ میگم شاید رفتن بیرون بیا بریم خیابون هارو بگردیم
تهیونگ:باش
همینجور کوچه هارو میگشتیم دیدیم دوتا مرد داشتن دونفر رو به زور سوار ماشین میکردن
جونگ کوک:میگم بیا بریم جلوتر ببینیم کی هستن
تهیونگ:(درحال گریه کردن)
جونگ کوک:تهیونگ،تهیونگ چرا داری گریه میکنی؟؟
تهیونگ:همش تقصیر منه اگه بهش سیلی نمیزدم اینجور نمیشد الان معلوم نیس کجان
جونگ کوک:بیابریم تهیونگ بعداً از ا/ت معذرت خواهی کن
رفتیم جلو دیدیم دوتا دختر که داشتن سعی میکردن از دست اون دوتا مرد نجات پیدا کنن یکی شون داد زد جونگ کوک کمک
جونگ کوک:تهیونگ ،اونا...اونا ادمینت و ا/ت نیستن
تهیونگ بیا بریم جلو زود باش
(ا/ت)
هرچی سعی میکردیم فرار کنیم فایده نداشت دیدم دوتا مرد اونجا وایساده بودن امدن پیش ما حسابی پسره هارو زدن اونا هم که داشتن از درد میمردن فرار کردن یکم که دقت کردم دیدم تهیونگ و جونگ کوک هستن خیلی خوش حال شدم با اینکه از تهیونگ دلخور بودم ادمینت پرید بغل جونگ کوک و گریه میکرد منم از دور به تهیونگ نگاه میکردم و اشک میریختم اونم به من نگاه میکرد
آدمینت:جونگ کوک ممنون که امدی(با گریه)
جونگ کوک:چرا بدون خبر امدین بیرون؟؟
ادمینت: متاسفم
تهیونگ امد پیشم دستم و گرفت
تهیونگ:ا/ت من ...من متاسفم منو ببخش نباید بهت سیلی میزدم
ا/ت:تهیونگ من تو رو بخشیدم
بعدش باهم رفتیم خونه ♥️♥️
جونگ کوک و تهیونگ همکار بودن از صبح باهم میرفتن سرکار و برگشتنی هم باهم میومدن دیگه وقتش بود آماده بشم ادمینت میومد دنبالم باهم میرفتیم خونه ی جیمین رفتم سمت کمد لباسام همه ی لباسام یا تنگ بودن که تهیونگ خوشش نمیومد یا کوتاه یا خیلی باز وقت نمیشد برم خرید به تهیونگ هم گفتم از سرکار امد بیاد خونه جیمین من اونجام،یه لباس که از همه شون بهتر بود رو پوشیدم یکم ارایش کردم ،دیگه تموم شد صدای زنگ خونه امد فهمیدم ادمینت امده در خونه رو باز کردم ادمینت بر خلاف من لباس مناسبی پوشیده بود ،ولی دیگه چاره ای نداشتم
ادمینت:ا/ت مطمئنی این لباس مناسبه یعنی تهیونگ مخالفتی نداره
ا/ت:ادمینت دیگه لباس بهتر از این نداشتم
ادمینت:خب دیگه زود باش بریم
رسیدیم خونه جیمین در زدیم سولی در رو باز کرد داخل شدم
سولی:خوش امدین حالا بیاین کمک کنین غذا رو اماده کنیم
زن اعضا همشون تو اشپز خونه مشغول اماده کردن غذا بودن از اونجایی که من با ادمینت صمیمی تر از همشون بودم رفتم پیشش و هم حرف میزدیم هم کمکش میکردم
زنگ خونه رو زدن جین، شوگا،نامجون،جیهوپ،امده بودن ولی هنوز تهیونگ و جونگ کوک نیومده بودن زنگ زدم تهیونگ گفت ده دقیقه دیگه میایم سفره رو چیندیم در زدن فهمیدم جونگ کوک و تهیونگ هستن امدم داخل لبخند زدم و رفتم جلو تهیونگ منو دید یه نگاه خیلی عصبی بهم کرد فهمیدم بخاطر لباسم هس رفتیم سر سفره کنار تهیونگ نشستم
تهیونگ:این چه لباسی هس پوشیدی(با داد)
هیچی نگفتم چون میترسیدم
تهیونگ:چرا حرف نمیزنی
خیلی خجالت کشیدم جلو همه اعضا
ا/ت:بس کن تهیونگ خودت از صبح میری شب میای کی وقت میشه لباس بخرم(باداد)
با ضربه ای که تهیونگ بهم زد اشکی از چشمام چکید تهیونگ زد تو گوشم همه تو شوک بودیم بلند شدم رفتم سمت در
ادمینت:ا/ت صبر کن کجا میری
ا/ت:الان میام
ادمینت:صبر کن منم میام
رفتم توخونه کمد لباسم رو باز کردم
ا/ت:ادمینت بنظرت کدومو بپوشم(با بغض)
ادمینت:ا/ت اینا همشون مناسب نیستن بیا بریم سریع بیرون یه لباس بخریم
ا/ت:باشه
رفتیم بیرون دنبال لباس میگشتیم از شانس بدم همه مغازه ها بسته بود یه مغازه 24ساعتی بود ولی یکم دور بود ولی دیگه چاره ای نداشتیم همینجور پیاده میرفتیم که یه ماشین مشکی رنگ جلومون وایساد خیلی ترسیدم دوتا مرد بودن
*هی شما ها نمیخواین یه حالی امشب به ما بدین؟؟
ادمینت:گمشین کنار ما صاحب داریم
*حالا یه شب مشکلی نیس پول خوبی بهتون میدیم
ادمینت:برین کنار
داشت بزور مارو سوار ماشین میکرد هرچقدر مقاومت میکردیم فایده نداشت
(تهیونگ)
ات و ادمینت دیر کرده بودن خیلی نگران بودم خیلی خسته بودم نمیدونم چی شد که به ا/ت سیلی زدم
کوک:تهیونگ بنظرت دیر نکردن؟؟
تهیونگ:اره
جونگ کوک:من میرم دنبالشون
تهیونگ: کوک صبر کن حتما رفتن خونه ی ما منم همراهت میام
جونگ کوک:باشه ،پس شماها غذاتون رو بخورید ما میریم دنبال ا/ت و ادمینت
جیمین :باشه
با جونگ کوک رفتیم خونه خودمون همه جارو گشتیم اما نبودن
رفتیم خونه جونگ کوک
جونگ کوک:ادمینت ادمینت کجایی،تهیونگ میگم شاید رفتن بیرون بیا بریم خیابون هارو بگردیم
تهیونگ:باش
همینجور کوچه هارو میگشتیم دیدیم دوتا مرد داشتن دونفر رو به زور سوار ماشین میکردن
جونگ کوک:میگم بیا بریم جلوتر ببینیم کی هستن
تهیونگ:(درحال گریه کردن)
جونگ کوک:تهیونگ،تهیونگ چرا داری گریه میکنی؟؟
تهیونگ:همش تقصیر منه اگه بهش سیلی نمیزدم اینجور نمیشد الان معلوم نیس کجان
جونگ کوک:بیابریم تهیونگ بعداً از ا/ت معذرت خواهی کن
رفتیم جلو دیدیم دوتا دختر که داشتن سعی میکردن از دست اون دوتا مرد نجات پیدا کنن یکی شون داد زد جونگ کوک کمک
جونگ کوک:تهیونگ ،اونا...اونا ادمینت و ا/ت نیستن
تهیونگ بیا بریم جلو زود باش
(ا/ت)
هرچی سعی میکردیم فرار کنیم فایده نداشت دیدم دوتا مرد اونجا وایساده بودن امدن پیش ما حسابی پسره هارو زدن اونا هم که داشتن از درد میمردن فرار کردن یکم که دقت کردم دیدم تهیونگ و جونگ کوک هستن خیلی خوش حال شدم با اینکه از تهیونگ دلخور بودم ادمینت پرید بغل جونگ کوک و گریه میکرد منم از دور به تهیونگ نگاه میکردم و اشک میریختم اونم به من نگاه میکرد
آدمینت:جونگ کوک ممنون که امدی(با گریه)
جونگ کوک:چرا بدون خبر امدین بیرون؟؟
ادمینت: متاسفم
تهیونگ امد پیشم دستم و گرفت
تهیونگ:ا/ت من ...من متاسفم منو ببخش نباید بهت سیلی میزدم
ا/ت:تهیونگ من تو رو بخشیدم
بعدش باهم رفتیم خونه ♥️♥️
۶۴.۵k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.